صدای در می آید
سلام یسری جان صدای در می آید ، نترس ! این منم که بازهم به سراغت آمده ام . عاشق ترین دلداده تو که در مسیر عشقت از آئینه هم صادق تر است اما کمی پرمشغله تر از همیشه مشغلاتی که باعث نمی شود برایم یک عطر بی حواس ، یا یک عکس ناشناس شوی و موجب نخواهد شد که در هیاهوی زمان گم شوم بلکه با تو از نو ساخته می شوم . دختر زیبای من ؛ صدای در می آید اما بگذار قبل از گشودن آن برایت بگویم، درست است که من نام شقایق هایی که در این چند ساله روییده اند را بلد نیستنم و به قول سهراب "چیزهایی هست که نمیدانم مثلا سبزه ای را که بکنم خواهد مُرد" ، اما این ها دلیلی نمی شود که یکدانه دخترم را از یاد برده باشم. بی شک فلسفه آشنایی من و تو آنقدر پیچ...
نویسنده :
بابای یسری جان
22:51