یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

اینستاگرام و تلگرام یسری جان

وبلاگ یسری دختر خوش قدم " را با نام

yasra.fallahi

در اینستاگرام دنبال کنید .

نظرات خود را از طریق تلگرام با ما در میان بگذارید

telegram.me/yasrafallahi

صدای در می آید

سلام یسری جان صدای در می آید ، نترس ! این منم که بازهم به سراغت آمده ام . عاشق ترین دلداده تو که در مسیر عشقت از آئینه هم صادق تر است اما کمی پرمشغله تر از همیشه مشغلاتی که باعث نمی شود برایم یک عطر بی حواس ، یا یک عکس ناشناس شوی و موجب نخواهد شد که در هیاهوی زمان گم شوم بلکه با تو از نو ساخته می شوم . دختر زیبای من ؛ صدای در می آید اما بگذار قبل از گشودن آن برایت بگویم، درست است که من نام شقایق هایی که در این چند ساله روییده اند را بلد نیستنم و به قول سهراب "چیزهایی هست که نمیدانم مثلا سبزه ای را که بکنم خواهد مُرد" ، اما این ها دلیلی نمی شود که یکدانه دخترم را از یاد برده باشم. بی شک فلسفه آشنایی من و تو آنقدر پیچ...
21 تير 1395

صدای پای کسی می آید

سلام یسری جان ؛ امروز که برایت می نویسم روزی است مثل تمام روزهای دیگر ، مثل وقتهاهایی که هوای تو به سرم می زند و می نشانمت کنار رویاهایم ، دستهای دلواپسی ام را قفـل میکنم به بودنت ، حرف‌های زیادی از سرم عبور می‌کند ، دهانم را محکم می‌گیرم و دلتنگی از میان چشم‌هایم بیرون می‌زند . مثل روزهای بی تکراری که تنهاترین اتفاق بی دلیل زندگی ام بودی ، مثل روزهایی که همه چیز و همه جا مثل خواب های کودکی رنگی بود و صدای خنده های بی بهانه می پیچد . دختر زمستانی من ؛ می خواهم با تو به سرزمین احساس سفر کنم ، چشمانت راببند ، گوشهایت را به باد بسپار ، تصور کن ابر و بادی را که بازی کودکانه ای سر گرفته اند...
19 دی 1394

زیر لب زمزمه کن فان مع العسر یسرا

سلام یسری جان ؛ سلام بر تو دختر شیرین تر از جانم ، که به دست هایم حرکت میدهی و به ذهنم کلمه . سلام برتو دردانه ام که سکوتم را سنگین می کنی و حرف به حرف زبان مادری ام را متجلی می شوی . سلام بر تو که هدف و مقصود زندگیم هستی و درخت آرزوهایم با تو بارور می شود . خوش آمدی به صفحه امروز دفتر خاطراتم . بیا و کمی در برم بنشین ، آتشی روشن کن ، گرمایی بیافکن که در اولین روز از آخرین ماه پاییز سردم شده و سخت به گرمای دستانت محتاجم ، همان دستهایی که کمی بزرگتر شده اند و سطح بیشتری از دستم را می پوشاند . بیا کمی نزدیکتر ، به چشمانم زل بزن ، بگو چقدر دوستم داری تا من هم اعتراف کنم که از تمام دنیا به تو خرسندم ، به لبخند...
2 آذر 1394

دختر یعنی داشتن بهشت یعنی خوشبختی

  سلام یسری جان : سلام بر تو دختر زیبا روی من ، سلام بر تو که در هجوم گریه ها ، دلم پناه تو را می گیرد و سلام بر تو که اگر فرصتی بدست آورم از ابر ترانه ای برایت می سازم تا واژگان خیسم را هزاران بار تقدیم تو کنم . حالت چطور است عزیز دردانه بابا ؟ می‌دانم که ماهاست هیچ نامه‌ای به مقصد تو ننوشته ام و حتی در این حوالی رد پایی از من دیده نشده تا روزگارت را بهاری نماید و به این خاطر شاید کمی تو دلگیر شوی از من . اما درهمین نیامدن هایم ، تصویر تو دنیایی از شور و اشتیاق پیش رویم قرار داده که شکوفه های امیدم را بارور می کند . و چقدر خوشحالم که اینک بازهم برای تو می نویسم و برایت به ...
25 مرداد 1394

برگ آخر سال نود و سه

سلام بر توعشق جاودانه ام ، سلام بر تو لمس شاعرانه من ، سلام بر تو که نفسهایت را به نفسهایم گره می زنی و دستان کوچکت را دور گردنم حلقه می کنی تا دوست داشتنم رنگ نبازد ، سلام بر تو که دلت را خانه مهربانی ام کرده ای تا بدانم آنچه از زندگی دارم خاطره های زیبایی است که رهایم نمی کند و سلام بر تو که نگاهت محبت را می فهمد و آرامش را هدیه می کند و سلام بر تو دختر سه ساله ام که دلم را به امید آمدنت آذین بسته ام . سلام یسری جان ؛ لحظاتی را که برایت می نویسم ، تکرار دیدنی ترین نمایش زندگی من است . لحظاتی که تمام دلتنگی ها ، آخر خط همه دلواپسی ها، ، همه و همه تمام می شود و  می رسد آنچه برای رسیدنش ثانیه ها را می...
29 اسفند 1393

تنها تو مرا انتخاب کنی کار تمام است

سلام یسری جان ؛ زمانی اینچنین می نویسم که شش روز از بهمن ماه سال نود سه گذشته و اینبار می خواهم برایت از دوست داشتنهای بی انتهایم بگویم و نه از دردلهای ناگفته ام و از روزهای خوبی با تو حرف بزنم که خودت خالق آنها هستی . از روزهایی سخن بگویم که کمی رها شده ام از روزمره گیهای همیشگی ام و خیلی راحت تر می توانم خیابانها را رد کنم و بلوارها را قدم بزنم تا به همان پارکی برسم که درختانش 1048 روز سن دارند ، درست هم اندازه با روزهای رفته عمرت و سایه هایشان وسعتی دارد به اندازه بی قراری های دلم . و آنجا در کنارت بنشینم و از رازهایی بگویم که گاهی هم به چشمانم سرایت می کند . دختر گلم ؛ وقتی اینها را میخوا...
6 بهمن 1393
1032 13 20 ادامه مطلب

باباها که فریاد نمی زنند

سلام یسری جان : اکنون که برای تو می نویسم قالی زندگیمان به آخرین شب پاییز سال نود و سه رسیده است . پاییز هزار رنگی که با چله نشینی شب یلدا به پایان می رسد و جای خودش را به زمستانِ سردِ دوست داشتنی می دهد . جابجایی پی در پی فصل ها و تغییر رنگ طبیعت چیزی نیست جز یک معجزه آسان ، از این فلسفه ساده تر نمی شود و در شگفتم که این موجود دوپا نه درسی می گیرد و نه تاملی می کند ، او نه بر نقش بی نظیر خاک تفکر می کند و نه با خاطره های آشنا همراه می شود ، چون فقط خودش را می بیند و بس دختر گلم ؛ با این مقدمه می خواهم تو را آماده کنم برای روزهای سرد ، برای روزهایی که شاید جسمت سرد نباشد اما ممک...
30 آذر 1393
1049 15 16 ادامه مطلب

یک رقابت یک نتیجه

دوستان عزیز: از اینکه همواره با کامنتها ، نظرات و  بازدیدهای مکررتان موجب دلگرمی مان بوده و هستید کمال تشکر را دارم. همانطور که ملاحظه می فرمایید یسری جان در جشن بزرگ نی نی وبلاگ شرکت نموده که برای رسیدن به جایگاهی شایسته نیازمند حمایت شما بزرگواران خواهد بود، لذا خواهشمند است در صورت تمایل عدد 33 را به سامانه 1000891010 پیامک نمایید . ...
28 آذر 1393