یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

سلامی برای آغاز

1391/2/20 13:51
870 بازدید
اشتراک گذاری
  • اینها را برای تو می نویسم ، برای توئی که می دانم شاید اینها را نخوانی
  • شاید فردا که کمی بزرگتر شدی، خجالت بکشی و خجالت بکشم که مثل  این روزها همدیگر را بغل کنیم و ببوسیم . شاید گهگاهی با تو مشاجره و بگو مگو کنم . شاید فردا که قد تو از من بلند تر شد ، گاهی یادت برود آن روزهایی را که مثل یک عروسک در دستان من به خواب می رفتی.
    شاید ، شاید و هزاران شاید دیگر ...
    اما باور کن یادم نمی رود این روزهایی را که با شنیدن صدای گریه ها و خنده هایت از شوق به وجد می آیم و بسویت دوان دوان میدوم و یادم نخواهد رفت این شب هایی را که کنارت سر بر بالین می گذارم و تصویر زیبایت خواب را از من می رباید .
  •  و دخترم یادم نخواهد رفت که ورود تو به زندگیمان طراوتی بخشیده و سختی های دنیا را برایم سهل و آسان ساخته است .
  • و کاش تو هم از چشم هایم دوستی و محبت را بخوانی .و بدانی چقدر دوستت دارم، همین !
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

آرزو مامان نیکی
24 مرداد 91 7:11
ذلم برای بغلل کردن مادرم تنگ شد
مامان سانای
7 شهریور 91 8:54
وب متفاوت و جالبی دارید خیلی زیبا با دخترتان صحبت کردید اگه اجازه دهید لینکتون کنم


باعث افتخار من است که لینکمون فرمودید . باز هم سپاس
مامان داريس
26 فروردین 92 23:41
چقدر زيبا و با احساس خيلي وقتا به وبلاگ يسري جان سر مي زنم و احساس ارامش مي كنم انگار همه حرفايي كه دوست دارم به پسرم بگم شما براي دخترتون نوشتيد. خدا حفظش كنه براتون. خوشبخت و شاد باشيد .


متشکرم از نظرتان ، لطف فرمودید
مریم
31 تیر 92 14:15
هنوز مادر نشدم ولی تک تک این حرفاتون به دلم میشینه و دوس دارم روزی برسد که مثل شما که بابای خوبی برا یسری هستین منم مادر خوبی برای بچه ام باشم تنها وبلاگی که میام وبیشتر بهش سر میزنم وبلاگ یسری جونه


با سلام
خیلی لطف میکنید که وبلاگ دخترم می آیید ، جدا از اینکه برای او می نویسم تا روزی بخواند ، نظرتان ارزشمند دیگران چراغی است که ادامه مسیر را برایم روشن می کند. و چه افتخار بالاتر از اینکه شما علیرغم نداشتن فرزند و نیز وبلاگ ( آدرسی نداشتید )باز هم مهمان ما می شوید و تنها حرفی که میتوانم بر زبان بیاورم اینکه « از حضور قشنگتان ممنونم»
مریم
31 تیر 92 16:33
اگه بیشتر مزاحمتان بشوم دلیل بر بی ادبی من ندونید چرا که مشتاق خواندن مطالبتان هستم ودوس دارم لحظه لحظه از خاطرات یسری رو با داشتن پدر خوبی مثل شما دنبال کنم ببخشید یه سوال شما از کدوم شهر هستین؟

این باعث افتخار و مباهات من و دخترم خواهد بود که بزرگواری چون شما جزء مخاطبانمان باشند .
احتراما از مشهد در خدمت شما هستم .
مریم(یه دوست)
31 تیر 92 17:35
التماس دعا دارم وقتی پابوس امام رضا شدین


محتاج دعایتان هستم

مریم(یه دوست)
1 مرداد 92 10:19
سلامی دوباره ببخشید دوباره مزاحمتان شدم ولی یه پیشنهاد متنهایی که نوشتین عالی هستن و هیچ کم و کاستیی ندارن ولی به نظر من اگر کمی متنهایتان را با لحن کودکانه بنویسید روزی که یسری برای اولین بار بخواند بیشتر متوجهشان میشود و زیاد ذوف و شوق میکند

با سلام
خیلی خوشحالم و استقبال می کنم از اینکه پیشنهاداتی را مطرح می کنید
اما این احساس را کردم که این نوع نگارش برای بزرگسالی وی جذاب تر خواهد بود و ضمن آنکه تا زمانی که او به درک والایی برسد مسلما از دوران کودکی فاصله خواهد گرفت . هرچند اکنون با زبان شفایی سعی کرده ام نیازهای عاطفی کودکی اش را برطرف نمایم .
علی ایحال بر روی پیشنهاد جالب شما باز هم فکر بیشتری خواهم کرد .
خیلی ممنونم که باز هم تشریف آوردید
مریم(یه دوست)
1 مرداد 92 14:12
میشه یه سوال خصوصی هم بپرسم اگه مایل بودین جواب بدین شغل شما چی هست؟

خواهش می کنم بنده کارمند آموزش و پرورش هستم

مریم(یه دوست)
1 مرداد 92 18:42
موفق و موید باشین


قربان شما..