یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

کاش دلم را پس ندهند

1391/5/13 4:11
1,045 بازدید
اشتراک گذاری

یسری جان؛

اینها را در شبی برایت می نویسم که زمین محل رفت و آمد ملائک است تا که تبریک بگویند نوزاد تازه متولد شده را ، و هلهله کنند تولد کودکی را که به درستی نام نیکویش را حسن (ع) گذاشته اند .

گفتن این مطالب در این شب می تواند بهانه ای مغتنم باشد تا « دلم را دیگر پس ندهند » .

بشنو ای عزیز تر از جانم که من نیز خرسندم از داشتن تو .

دختر بابا؛

دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند . نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت ، نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید ، اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد. کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد . شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم . شاید هم پنجره اش زیادی بالاست و قد من نمی رسد .
با این دیوارها چه میشود کرد؟ می شود از دیوارها فاصله گرفت و قاطی زندگی شد و می شود اصلا فراموش کرد که دیواری هست ؟ شاید می شود تیشه ای برداشت و کَند و کــَند . شاید دریچه ای ، شاید شکافی، شاید روزنه ای .
همیشه دلم می خواست روی این دیوار سوراخی درست کنم . حتی به قدر یک سر سوزن برای رد شدن نور، برای عبورعطر و نسیم .

گاهی ساعت ها پشت این دیوار می نشینم و گوشم را می چسبانم به آن و فکر می کنم ، اگر همه چیز ساکت باشد می توانم صدای باریدن روشنایی را از آن طرف بشنوم . اما هیچ وقت ، همه چیز ساکت نیست و همیشه چیزی هست که صدای روشنایی را خط خطی می کند .
دیوارهای دنیا بلند است ، و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار . مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد . به امید آنکه شاید درِ آن خانه باز شود . گاهی دلم پرت می شود آن طرف دیوار . آن طرف ، حیاط خانه ی خداست .
و آن وقت هی در میزنم ، در میزنم ، در میزنم و می گویم : « دلم افتاده توی حیاط شما ، می شود دلم را پس بدهید...»
کسی جوابم را نمی دهد. کسی در را برایم باز نمی کند. اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار و من این بازی را دوست دارم .

من این بازی را ادامه می دهم و آنقدر دلم را پرت می کنم ،تا خسته شوند ، تا دیگر دلم را پس ندهند . تا در آن را باز کنند و بگویند : بیا خودت دلت را بردار و برو . آن وقت من می روم و دیگر هم بر نمی گردم و ساکن حیاط خانه خدا خواهم شد .

اینها آرزوهایی است که من دارم .

عزیز دلم ؛ برای رسیدن به این آرزو کهنه برایم دعا کن و به خدا بگو : خدا جون ، میشه دل بابامو پس ندی؟!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

الهام مامان آوینا
15 مرداد 91 0:33
خیلی مطالبی که می گذارید زیباست... نویسنده مطالب خودتان هستید؟ خیلی جالب است...


خیلی خیلی ممنونم از اظهار نظرتون
بله خودم می نویسم البته قبل از نوشتن دنبال ایده جالب برای نوشتن میرم تا مطالبم خوب از کار در بیاد
خوشحالم که مورد پسند واقع شده است.
به عشق ابالفضل
15 مرداد 91 4:33
بسیار زیبا مینویسید تبریک میگم خداوند منان فرشته ی زیبای شما راحفظ کند انشااله .بی شک یسرا جان به پدر ومادر نمونه ای چون شما بخود خواهد بالید .ما نیز پذیرای چشمان شما در وبلاگمان هستیم.


از شما که قدم بر دیدگانمان نهادید بسیار سپاسگذارم با افتخار من نیز لینکتان کردم
مامان مهربون فاطمه
15 مرداد 91 7:18
سلام.از دیدن وب زیبایتان به وجد آمدم.خدا این دختر زیبا را در پناه امام حسن مجتبی نگهدارد.خوش به حال یسری خانم که در دامان چنین پدر و مادری بزرگ میشه.با اجازه لینکتون میکنم.خوشحال میشم به وب دختر من هم سر بزنید.از نظراتتون خوشحال میشم


خوشحالم که به ما سرزدید امیدوارم تمامی بچه های پاک و معصوم رو خدا در پناه ائمه معصومین حفظ و سلامت بداره - انشاءالله
با افتخار لینکتون کردم
مامان شیدا
15 مرداد 91 8:09
سلام به شما . من لینکتون کردم . طاعات و عبادات شما هم قبول باشه . امیدوارم یسری جون و شیدا جون دوستای خوبی برای هم باشند .


متشکرم
درنا
15 مرداد 91 9:18
سلام و روز خوش

نوشته هاتون چقدر زیبا و دلنشینه واقعا به سبک نگارشتوون تبریک می گم الهی در کنار همسر و فرزند قشنگتون شاد باشید من فعلا فرزندی ندارم ولی از اینکه وبلاگها رو می خونم لذت می برم


نظر قشنگتون لطف شما رو می رسونه و خیلی خوشحالم که از وبلاگ دخترم دیدن کردید
مامان سبحان جون
15 مرداد 91 15:50
سلام خیلی نازه دخملیتون ماشالا عزیزم میاین وبلاگ کودک من به سبحان کوچولو تو مسابقه دو روی سکه رای بدی تا فردا مهلت دارین میشه الان بیای رای بدی اینم ادرس جایی که باید رای بدی http://koodakeman91.niniweblog.com/cat44.php
مامان آنیسا
15 مرداد 91 18:58
سلام
بهتون تبریک میگم به خاطر داشتن این قلم زیبا.
دخملی قشنگتون رو ببوسین


بسیار ممنونم- این لطف شماست
پ.ا
17 مرداد 91 19:46
با سلام و قبولی طاعات . به خاطر وبلاگ زیباتون بهتون تبریک میگم و بیش از اون به خاطر دختر خوشکلتون یسری خانم . ان شالله در پناه خداوند و مشمول دعای خیر حضرت زهرای مرضیه(سلام الله علیها)باشه و زیر سایه پدر و مادر خوبی چون شما سال های سال زندگی کنه و عاقبت به خیر باشه. راستش باید بگم نوع نگارش شما بسیار من رو متاثر کرد و عجیب من رو به یادپدر مهربانم انداخت که به خاطر مسافت جاده ها مدتی است که ندیدمشون و بسیار دلتنگشون هستم . مطمئنم یسری جان زمانی که به سن من برسه و به درستی معنای عشق پدرانه رو بفهمه به خودش به خاطر چنین پدر مهربانی خواهد بالید ... التماس دعا.


این لطف شماست ، من فکر می کنم مسئولیت تربیت فرزند به قدری بالاست که در واقع این حداقل کاریست که می توانم در حال حاضر انجام دهم تا زمانیکه به بلوغ فکری برسد و آنگاه با فراغ بال خواهم گفت آنچه را که برای بالا رفتن او لازم است.
ضمنا امیدوارم به زودی زود به دیدار پدر بزرگوار و بسیار مهربانتان نائل شوید . انشاءالله
مامان مهربون فاطمه
18 مرداد 91 4:35
سلام.به یسری خوشکل وپاک بگید ما هم دلمون رو انداختیم اون ور ولی اونقدر کوتاهیم که اونور نمی افته هی برمیگرده..چه برسه به اینکه بندازنش دوباره اینور..بگید خوش به حالت دلت تا اونجا میره...مال ما قدش نمیرسه...هی ماندازیم اما.......التماس دعا....شب قدر است و من قدری ندارم


البته گاهی اوقات هم خود همسایه میاد و دلتون رو می بره ، کافیه بخواین دلتون رو بدید
خداوند انشاءالله به همه توفیق شب قدر رو بده
سپیده
19 مرداد 91 17:43
سلام. مسابقه شماره 2 را برگزار کردیم. در صورت تمایل کوچولوتونو شرکت بدید. با تشکر.
عاطفه
28 مرداد 91 10:53
سلام . شما واقعا زیبا می نویسید ولی بهتره در زمان هایی هم که از قسمت هایی از یک نوشته کپی می می کنید نام نویسنده را ببرید تا حقی از او هم ضایع نشود . مثل تکه ای از این نوشته که مال خانم عرفان نظر آهاری می باشد و عینا تکرار شده !


با سلام خدمت شما خواهر محترم
از عنایتی که نسبت به بنده دارید سپاسگذارم ، احتراما عرض کنم تا لحظه ای که شما این مطلب را ننوشته بودید بنده خانم عرفان نظر آهاری را نمی شناختم و این نوشته بخشی بود که دوستی برایم ایمیل کرده بود و گرنه این شجاعت را دارم که در صورت چنین عملی واقعیت آن را بگویم . شخصا از این عمل خرسند نیستم ، در حالیکه بصورت اتفاقی وبلاگهایی از دوستان را در همین نی نی وبلاگ مشاهده نموده ام که دلنوشته مرا در وبلاگ دلبندشان درج کرده اند و تنها سکوت کرده ام. ضمن آنکه ناگفته نماند ، کسانی که سالیان است بنده حقیر را می شناسند بادلنوشته های من که از 10 - 12 سال پیش مکتوب نموده ام آشنا هستند.
در پایان چنانچه تشابه مطلبی ناخواسته وجود دارد از همه بازدید کنندگان این وبلاگ کمال عذر خواهی و پوزش را دارم .





عاطفه
28 مرداد 91 22:03
من نسبتی با شما ندارم جز اینکه هموطنم هستید ! هموطن به تو افتخار میکنم !
همین .


بله حق باشماست ، قداست این کلمه ( خواهر ) بالاتر از این است که بخواهم برای هموطنی که نسبت ندارم آن را بکار ببرم!!همین