تصویری از ترس یک پدر
ثلثی از ماه مرداد مانده است ، شاید کمی زود باشد ، اما دیرم می شود و می شمارم ثانیه ها را برای تکرار این لحظات .
چیزی در دلم تکان می خورد ، پلکهایم را که می بندم ، از چشمانم اشک می غلطد ، دستانم خیس می شود ، نمی توانم فراموش کنم زمانی را که بی غلط واژه " بابا " را برایم هجی کردی.
نگاهت را از من دریغ نکن ، بازهم " بابا " صدایم کن ، صدای تو خوب است ، آرامم می کند .
از این به بعد نمی توانم ملتمسانه چشم به لبهایت بدوزم و آواهای مبهم را گدایی کنم ، می خواهم واژه های تازه تر برایم بگویی ، نمی دانم برای گفتن کدامین کلمه وسوسه ات کنم ، اما بی شک خیلی دلم می خواهد مامان را خوشحال کنی و خودت دیدی که چگونه اشک شوق در چشمانش حلقه زد وقتی بابا را بی ریا تلفظ کردی .
دختر رویاهای شیرینم ؛
نمی دانم چرا دلم شور می زند ، نکند واهمه ها و خیال ها ، این روزهایم را پر از کابوس های ریز و درشت کند؟
نکند ترس پنهان در وجودم را بر ملا کنی ، و تعبیر نمایی هر آنچه را که از آن گریزانم.
من از تاریکی نمی ترسم ، من از سیاهی وحشت ندارم ، من از آنچه که در خواب و رویا کابوس می شود ، هراسی به دل راه نمی دهم ، فقط از آینده می ترسم . از آن لحظه ای که کلمات را در رشته یک کلام بر جانم می کوبی !
می ترسم، وقتی قدم هایم را کمی لرزان تر بر شانه ی زمین می کوبم ، هر آن زیرپایم خالی شود بی آنکه به مقصد تو رسیده باشم .
می ترسم در ذهنم تگرگ ببارد و در وجودم غم بیهودگی موج بزند و آن روز فریاد بزنم اما خدا فقط نگاه کند .
می ترسم بزرگ شوی و سرم داد بکشی و در بتکده ها بدنبال مجسمه سکوت باشم و گران بخرم ، آنچه را که ارزان فروختم .
کاش می شد به قدر کاسه ای از ترسم بردارم و در حوض نگاه ماه بریزم ، تا شاید دنیا بفهمد که من می ترسم .
با این حالم تا بیکران ها چشم دوخته ام ، و خیره به انتظار سرنوشت نشسته ام ، تمام اضطراب مرا بغض های یخ زده در گلویم تفسیر می کند و رنگِ پریده ام تصویری از نهایت ترس یک پدر است .
نگاهت می کنم ، نمی دانم سکوت تو ترجمه حرفهایم من است یا احتکار حرفهایی که به ضررم خواهد بود ، فقط می دانم هنوز هم در تلاشم تا واژه ای جدید بیاموزی . راستی ، پاسخم را ندادی ! برای گفتن کدامین کلمه وسوسه ات کنم ؟
یسری جان ؛
اینها را گفتم ، چون بعضی چیزها مهمند . خیلی مهم و من نمی توانم شانه هایم را بالا بی اندازم وبا وقاحت بگویم مهم نیست! مهم است چون تو مهم هستی .
خسته شدی عزیز بابا ؟ من هم خسته ام ، دارد صبح می شود ، برایم لالایی بخوان ، خوابم می آید .