شیرین ترین لحظات عمر من
سلام یسری جان :
امروز جمعه 24 خرداد سال 92 است و خوشحالم که با آغاز تعطیلات تابستانی ، فراغتم زیادتر می شود و بیشتر با تو خواهم بود .
از امروز هر لحظه که تو را بخوانم اجابت می شوی و چه شیرین است کسی را که دوست دارم ، در هر زمان که طلب کنم در کنارم باشد و لحظاتم راملون کند .
و خداوند بزرگ را شاکرم که تن بیمارت جان دوباره ای گرفته و چشمان بی فروغت تلالویی دیگر یافته است و برای یک پدر چه آرزویی قشنگ تر از این که سلامتی فرزندش را ببیند ؟
دختر نازنینم ؛
خوب می دانم بزرگ کردن یک کودک ، آدابی دارد که باید با آن بسازم و باید مدام یادم باشد که چه قدر زجر خواهم کشید تا نوزادم ، نوپا شود و نوباوه گردد و چقدر خون دل می خورم که نونهال و نوجوان شود ، و شاید آن زمان به آرزویی که داشته ام رسیده باشم و بتوانم در زیر سایه درختی کمی استراحت کنم . اما می ترسم قبل از چیدن میوه دلم ،تمام شوم و حسرت نگاه پرمهرت بر دلم بماند . آخر شنیده ام بچه آدم را پیر می کند . شاید حرف خنده داری باشد ، اما روزهای بیماری فرزند ، بلا استثنا جزء روزهای بد زندگی هستند، دقیقا آن زمانی که شیطان لعینِ رجیم ماهرانه در افکارت قهقهه می زند ، موهایت را می بینی که در پس چین و چروکهای صورتت ، یک به یک سفید می شوند .
دختر پانزده ماهه من؛
کاش بفهمی شیرین ترین لحظات عمر من وقتیست که سلامت و عافیت تو را ببینم .
و شیرین ترین لحظات عمر من وقتیست که چشمانت پر از خواستن می شود و دستان ظریفت میان دستان مردانه ام گم می شود . شیرین ترین لحظات عمر من وقتیست که حاضری صورت بر صورتم بگذاری و من را ببوسی ، حتی اگر صورتم اصلاح نشده باشد . شیرین ترین لحظات عمر من وقتیست که دست هایم پر از خرید است و مجبورمی شوم در را با پـا ببندم و تو همان وقت تمنای در آغوش کشیدنم را می کنی .
من اسم اینها را گذاشته ام لحظات ناب ، لحظات بکر ، لحظاتی که فقط شیرینی آن را یک پدر می فهمد و بس !
پس چگونه می توانم بی تفاوت از تن تبدارت گذر کنم در حالی نگاه مضطربم طبیب و پزشک نمی خواهد و فقط به امید لبخند دوباره ات دست دعا برمی دارم .
که او خود هم شافی است و هم وافی .
و کلام آخر ؛
کم کم دارد روز می شود ، قرار است در این صبح آدینه ندبه ای بخوانند و کسی را فریاد بزنند . من نیز در میان حوائجم گم شده ام، نمی دانم در زمان « امن یجیب » کدام آمالم را اول تر بخوانم ، اما این را مطمئنم که سلامتی تو در سایه سار حضرتش آرزوی بزرگ من است به شرطی که هر زمان که به این دلنوشته ام رسیدی برایم دعا کنی ، اجابتش مهم نیست!
نیاز من به آرامشی است که بدانم تو به یاد من خواهی بود .