یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

حرفهای مشترک دو نسل متفاوت

1392/10/19 1:03
925 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام یسری جان:

امشب خوابم نمی بَرَد ، به هیچ چیز فکر نمی کنم جز تو ، لحظه ها را پس می زنم و به دنبال  دو گوش شنوا هستم تا کمی ازهوای بارانی دلم بگویم ، اما چه جایی بهتر از دفتر خاطرات تو می تواند قبرستان احساساتم باشد ؟! .

قبرستان را به این خاطر گفتم که مطمئن نیستم روزی برسد که این خطهای کج و ماوج را بخوانی اینها را حسی بنام حس پدرانه ام می گوید ، همان احساسی که سرشار می شود از خواستن تو و تهی می گردد از نبودنت .

دختر عزیزم ؛

اکنون که تن تبدارت رو به بهبودی گذاشته است و من تاب تحمل چشمانت را یافته ام ، می خواهم سکوتم را بشکنم . می خواهم خرد شوم تا بار دیگر شاهد آب شدنت نباشم ، برای من سخت است اطلسی دلم پژمرده شود و دیگران بی تفاوت باشند . برای من دشوار است که سهم دیگران از تو ، فقط بوسیدن روی ماهت باشد و بدون آن که محبتی در آن موج بزند .

نمی دانی چقدر مضطرب می شوم وقتی می بینم نگاه دیگران بر چهره ات سُر می خورد و با لحن نه چندان دوستانه ای می گویند " چه چشمهایی " !!  و نمی دانی چقدر نگران می شوم وقتی می بینم دیگران به دید حسرت تو را می نگرند نه به چشم غبطه !! .

همان هایی را می گویم که فکر می کنند کودکی که اکنون در آغوش من است سهم نداده آنهاست که خدا فراموش کرده پرداختش کند ، فکر می کنند آنها لایق چنین موهبتی بوده و ما طفلمان را از یغما بدست آورده ایم . غافل از آنکه خداوند به هرکس هرچه قدر می دهد حساب و کتابش بر همان میزان خواهد بود .

میوه دلم ؛

زمانی که این جملات را می خوانی شاید در کنارت نباشم ، اما دوست دارم پندی بگیری از این چهارخطی که برایت سیاه می کنم و بهایشان را با سفید کردن موهایم می پردازم.

امیدوارم زمانی برسد که آنقدر خوبی دور و برت را گرفته باشد که فرصت فکر کردن به بدیها را نداشته باشی و آنقدر آدمهای خوب در اطرافت باشند که لذت شیرین زندگی را با چشمانی باز تجربه کنی اما لازم است چیزهایی را بدانی . مثلا اینکه فرق است میان دوست داشتن و داشتن دوست ، هرچند می دانم تمایز این دو برایت مشکل خواهد بود . تو نخواهی فهمید چه کسی در لباس فاخر دوستی ، بد تو را می خواهد و یا چه کسی ناراحت می شود از هر آنچه که تو را خوشحال می کند .

نیازی نیست همه آدمها را دوست داشته باشی ، فقط کافیست برای آنها ارزش قائل شوی . این تو را بزرگ و عزیز خواهد کرد . با همه آنها مدارا کن به همه آنها لبخند بزن و این در هر شرایطی کمکت خواهد کرد .

بهانه زندگی ام ؛

حرفهایی را که برایت هجی می کنم شاید جذابیتی نداشته باشد ، همان گونه که داستانهای زمان هم را نمی خوانیم ، همانطور که فیلمهای دوران هم را نمی پسندیم و همان مدل که موسیقی های همدیگر را گوش نمی دهیم ، اما این دلیل نمی شود که از هم دور باشیم ، نمی خواهم حرفهای نگفته و نشنیده مان بینمان فاصله بیاندازد ، هرچه نباشد ما از یک رگ و خون هستیم و همین علتی است که من را بسوی و تو و تو را به آغوش من می کشد ، همین است که موجب می شود باز کودک شوم ، بدنبالت بدوم و بازیهای بچگانه کنم ، تو سوار بر دوشم شوی و احساس غرور کنی و در رویای کودکانه ات من قهرمان اول زندگیت باشم و بس .

دختر یکی یکدانه بابا ؛

چه راحت می شوم وقتی با تو کمی دردل می کنم ، اما هنوز افسرده ام ، شاید باورت نشود روزهایی که تو بیمار می شوی غمگین ترین روز های عمر من است و به من حق بده که نگران باشم ، دلتنگ تو و دلتنگ روزهای نیامده ات . یاد کلام دوستی افتادم که می گفت : "دلتنگی همیشه از ندیدن نیست ، لحظه های دیدار با همه زیبایی ، گاه لبریز از دلتنگیست که مبادا دیدار شیرین امروز ، خبر تلخ جدایی فردا باشد "

 

پ ن : دوستداران مهربان یسری جان :

نوشته هایم را که می خوانید ، می گویید چه زیبا نوشته شده است ، حق دارید ، دردها زیبا هستند  ، اما من نمی توانم این دردها را ناگفته دفن کنم ، پس بر من ببخشید اگر جسارت و یا بد آموزی کردم ، اینها تلنگری بود به دختری که تمام هستی من است ، برای روزهایی که شاید بی دفاع بماند ، در مقابل همان هایی که حتی حاضر نیستند این نوشته ها را بخوانند!

پسندها (1)

نظرات (15)

مریم (یه دوست)
20 دی 92 10:41
سلام یسری عزیز و بابای محترم وقتی میگوییم نوشته هایتان زیباست جسارت نباشد منظورمان لحن نوشتاریتان است نه اینکه بخواییم بگیم که درد و غصه هایتان زیباست هرکس به گونه ای در این دنیا غصه هایی دارد و من یک جور شما یک جور و هر فرد هر گونه در توانش هست سعی میکند ان را توصیف کندو این تو صیف شما عالیست به هر حال امیدوارم یسری عزیز هم هر چه زودتر بهتر از این هم بشود و شما پدر بزرگوار هیچ موقع مریضی یسری را نبینید ببخشید خیلی پرحرفی کردم
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام تشکر می کنم که مثل همیشه از نظرات جذاب شما بهره مند شدیم و چه سعادتی که اینبار اولین نظر نظر شما و تمامی دوستان برایم محترم بوده وهست و کاملا واقفم که چه می فرمایید ، شاید هم بایستی به گونه ای دیگر منظورم را بیان می کردم تا همراهان عزیزمان این امر برایشان مشتبه نشود که روی سخنم با آنهاست . علی ایحال از نکته سنجی و محبت همیشگیتان سپاسگذارم .
مامان محمدحسین
20 دی 92 14:44
با ارزش ترين چيز در زندگي اين نيست كه چه چيزهايي را داريم؛ بلكه اين است كه چه كساني را داريم. پائولو كوئيليو
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام ممنونم از جمله قشنگی که از پائولو كوئيلو این نویسنده خوب معاصر برایمان ارسال کردید و شاید جذاب ترین قسمتش این باشد : " با ارزشترین چیز اين است كه چه كساني را داريم "
مامان سارینا
21 دی 92 0:52
خداراگفتم:بیا جهان راقسمت کنیم آسمون مال من ابرها مال تو"دریامال من "موجش مال تو"ماه مال من " خورشید مال تو"خدا خندیدوگفت :بندگی کن همه دنیا مال تو من هم......مال تو وقتی نوشته های شما رو میخونم احساس شادمانی وامنیت میکنم که چنین انسانهایی هنوز وجود دارند.............. چون حال جامعه الان اینطور است وبرای آینده ی دخترم واقعا نگرانم و با نون حلال میتونم بهش کمک کنم
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام ممنونم از عنایتتان به اینجانب و این وبلاگ این دغدغه ها دردهای مشترک پدران و مادران است و مطمئنا با نون حلالی که شما فرمودید و نگاه بیش از پیش مهربانانه خداوند این امر میسر خواهد شد و گلی را در دامانتان پرورش خواهید داد که رضایت خاطر داشته باشید .
متین
21 دی 92 16:07
با سلام به شما برادر عزیزم،واقعا زیبا نوشتید ،اینا حرف دل همه ی ماست اما شما با قلم زیبایتان اونارو به رشته ی تحریر در میارین ،اشک منو که در آوردین ،التماس دعا
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام متشکرم که با دیده لطف به این دلنوشته ها نگاه می کنید . محتاج دعای خیرتان هستم
مهسا مامان نورا
21 دی 92 20:06
سلام خیل یخوبه که شما میتونید درد دلتون رو بنویسد و خودتون رو خالی کنید واسه یسری و چقدرهم پند اموز واسه آینده اش امیدوارم که سایه شما بالا سرش باشه و در کنار هم خوشبخت و شاد باشید و یسری جونمهمیشه سالم و سلامت باشد . غمهای دنیاو کنایه و بی توجی اطرافیان را بی خیال. https://scontent-a-sjc.xx.fbcdn.net/hphotos-prn2/q71/s320x320/1546381_1405774343002538_20439685_n.jpg
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام ممنونم از محبتتان ، در مورد قسمت دوم نظرتان هم بایستی عرض کنم خیلی سعی کردیم بی تفاوت باشیم ، اما گاهی نمی شود و دلگیر می شویم از بی مهری هایی که دچارش می شویم بازهم متشکرم از شما
زهرا
23 دی 92 9:21
سلام برادر گرامی. من خیلی اتفاقی به وب شما سر زدم و متاسفانه به دلیل مشغله کاری موفق نشدم تمام مطالبتون رو بخونم و زیاد از متن نوشته هاتون خبر ندارم فقط با عجله یه دور عکسای یسری جون رو نگاه کردم وای که چقدر نازه خدا بهتون ببخشه. تنها آرزوم اینه که یه روز برسه یسری جون تو ادامه همین وبلاگ برای دخترش بنویسه و بابا بزرگ و مامان بزرگ مهربون دخترش براش مطلب بنویسن و از اینکه چقدر شادو خوشبختن اظهار خوشحالی کنن. ایشالا زیر سایه شما خوشبخت سلامت و موفق باشه.التماس دعا
بابای یسری جان
پاسخ
سلام خواهر محترم خیلی خوشحالم که وقت گذاشتید و نظرتتان را برایمان ارسال نمودید ، امیدوارم بیشتر بتوانیم در این وبلاگ در خدمتتان بوده و از دیدگاهتان بیشتر بهره مند شویم
مامان امیر.پسرسرما
25 دی 92 11:56
سلام یکی ازپشتوانه ها وافتخارات یک دختر پدر یست با درایت... خداشمارا برای دردانه تان حفظ کند. دلنگرانیهای پدرانه شما کاملا بجاست. اما نگران فردا نباشید.خدای دیروز وامروز.فرداهم هست... پاینده باشید
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام ضمن تایید فرمایشاتتان تشکر می کنم از اینکه مثل همیشه با نظراتتان خوشحالمان کردید .
دیما
1 بهمن 92 23:42
سلام یسری چان سلام بابای دلسوز. کلی دلم براتون تنگ شده بود.نوشته هاتونو که میخونم دلم برا بابام تنگ میشه به خاطر کارش ازم دوره امیدوارم خداوند خانوادتونه حفظ کنه. تازگیا یه وبلاگ ساختم خوشحال میشم بهم سربزنید.
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام ممنونم که بازهم به ما سر می زنید و نسبت با ما لطف دارید با کمال افتخار و در اسرع وقت خدمت خواهم رسید
افسانه(مامان فاطمه)
4 بهمن 92 10:56
خدا گفت میخوری یا میبری؟ من گرسنه گفتم میخورم چه میدانستم لذت ها را میبرند و حسرت ها را می خورند (دکتر علی شریعتی) مثل همیشه لطیف و سرشار از حس های قشنگ پدرانه
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام متنی را که به نقل از دکتر شریعتی انتخاب نمودید بسیار زیبا و تاثیر گذار بود بابت محبتتان به اینجانب و این وبلاگ متشکرم
مامان مانی
8 بهمن 92 20:00
قلم شما واقعا زیباست.خوش به سعادت یسری با این پدر ومادر خوش فکر و خوش ذوق.من همیشه به وبتون سر میزنم گاهی فکر میکنم شاید شما یه نویسنده ای که اینقدر قشنگ مینویسید.در ضمن دخترتون ماشالا نازه
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام مراتب تشکر خودم و خانواده ام را به پاس این نظر زیبا و بس بزرگوارانه تان ، با شاخه گلی تقدیمتان می کنم و آرزومند لحظاتی شاد توام با سلامتی برایتان هستم .
مريم مامان نيكان
11 بهمن 92 10:49
سلام واي دلم براي گفته ها و نوشته هاي باباي يسرا جون تنگ شده بود .تو اين مدت كه در گير امتحاناتم بودم چه تغييرات خاصي اتفاق افتاده چه تم وبلاگ قشنگي براي يسرا جون انتخاب كرديد مثل خودش قشنگه و بامزه است
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام خوشحالم که بازهم پذیرای شما هستیم و از این همه محبت ممنونم از ابراز احساستان نسبت به قالب و تم وبلاگ نیز متشکرم
شراره
4 اسفند 92 10:18
سلام من مادرنیستم تابدانم فرزند برای پدرومادر چقدرعزیزاست اما عاشق همه بچه ها هستم چون انها فرشته هایی هستند که خدا به زمین عرضه داشته است. شما درد ودلهایتان را زیبا به نگارش درمی اورید مطمئنم وقتی یسری شما بزرگ شد وانها را خواند با غرور وباگریه انها را دوباره ودوباره میخواند شما زیبا مینویسید نه اینکه دردها زیبا هستند کلام شما دلنشین وزیباست امیدوارم از اینه به بعد هم زیبا بنویسید اما از شادی هایتان نه از غم وغصه ها ......... راستی دختر شما واقعا چشم های زیبایی دارد خدا به شما ببخشد. .......... با اجازه شمارا لینک کردم
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام مرسی از این همه محبت و ابراز احساسات زیبایتان با افتخار شما نیز لینک شدید
افسانه(مامان فاطمه)
7 اسفند 92 10:02
بابا جونی یسرا کجایی چند وقته نیستید ما رو از دلنوشته های زیباتون مستفیض کنید
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام بزودی خدمت خواهیم رسید
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
8 اسفند 92 16:19
بازم سلام این متن های زیبا یا بهتر بگویم درد دل پدرانه و وآموخته هایتان برای دختر نازتان چنان منِ خواننده رو محو خودساخت وچنان در خود گم شدم که تنها می توانم بگویم خدایا چنان آغوش گرم این پدر که اکنون سخت در فکر فردای دختری با چشمان زیبا که چشمان حسودان را کور کرده را روز به روز گرمتر کن وتا ابد ابدیت از گرمی وجودشان اندکی کاسته نشود وبا هم باشن تا روزی که با هم این خاطرات قشنگ وارزشمندرا مرور کنن موفق باشید وسالم
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام از نظرتان بهره مند شدم و بابت این همه لطف ممنونم
خواهر رونیا موفرفری
15 اسفند 92 13:29
به به عالی بود مثل همیشه چه پست قشنگی به منم سر بزنین اصلا نظر ندارماگه میشه نظر هم بدین
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام چشم به دیدارتان خواهیم امد