دلم می خواهد اداراکم خیس شود خیسِ خیس
سلام یسری جان
در نهمین روز مرداد ماه سال 93 می خواهم برایت داستان تازه ای بنویسم ، داستانی که الهام می گیرد از ماه رمضان دوست داشتنی.
همان ماهی که در گرمای تیر و مرداد با زبان تشنه ما را به تامل آخرتمان می بُرد ، همان ماهی که پا در مياني می کرد پیش معبودم براي گذشتن از خطاهايم ، همان ماهی که کمک می کرد تا کمی دلم سبک شود و بتوانم این نفس لجام گسیخته ام را کمی مهارش کنم ، که اگر در این حد هم بوده باشد مرا کفایت خواهد کرد .
بنشین و گوش کن که امروز حرفهایم مختص توست و بعد از آن می توانی در مورد من قضاوت کنی ، حکم دهی و آرزو کنی که تقدیر شود آنچه را که تو برایم می خواهی .
دختر عزیزم ؛
با تمام شدن ماه رمضان از امروز هرکس به دنبال اعتقادات خودش می رود اعتقاداتی که مطمئنا با باور تو فرق می کند ، همانطور که تفکرات من با دانسته ها و ندانسته های تو متقاوت است .
از امروز هرکس به دنبال تمایلات نفسانی است که نظری در مورد درست بودن و یا غلط بودنشان ندارم . اما یک سئوال زیادی ذهنم را مشغول کرده است و اینکه چگونه می شود یک ماه تمام را خوب بود و دم از انسانیت زد و یازده ماه دیگر را در حال کشمکش و نزاع شد ؟! اصلا مگر می شود دم از رهایی زد و در قفس محبوس بود ؟! و یا مگر می شود شکست و خیلی مهربانانه بگوییم اشکالی ندارد خوب می شود ؟
اصلا هیچگاه به این فکر کرده ای چرا گاهی راه برایمان دشوار می شود ، یا در جاهایی در کارمان گیر می افتد و دلمان می گیرد و یا چرا بعضی وقتها به اندازه زیادی چشم هایمان ابری و بارانی می شود اما دعاهایمان آمین گویی ندارد ، به اینها فکر کرده ای !؟
شاید هم با خود فکر می کنی احتمالا ساعت استجابت دعا تغییر کرده است و یا لهجه مان برای ملائک بیگانه است و نعوذ بالله خدا ما را نمی بیند .
اما دخترم هیچکدام از اینها نیست .
چشمان بارانی لازمند اما معجزه نمی کند ، آمین گفتن مستحب است اما خدا سمیع تر است ، حتی استجابت دعا زمان و زبان نمی شناسد و به عظمت خودش قسم که ما را می بیند .
خانوم کوچولوی من ؛
آنجاییکه داغ برآورده شدن حاجات بر دلمان می ماند همان تاثیر حق و حقوقاتی است که بر گردن من و تو سنگینی می کند و چه ساده لوحانه بارش را می کشیم .
نیاز نیست حتما به پول و اموال دیگران تعدی کنی ، فقط کافیست دل دیگران را در نهایت کم انصافی برنجانی و خاطرشان را بخاطر غرور و خودخواهیت به ناحق مکدر سازی و چه ارزان می شود با یک جمله دیگران را آزرده کنی حتی ارزانتر از قیمت پیامکهای که می دهی !
خیلی سهل و آسان میشود اطرافیانت را با همان زبانی که تو را شماتت می کنند مواخذه کنی و این مقابله کردن کار زیبایی نخواهد بود و از آن بپرهیز تا روز بعد از رمضانت با آن سی روز تفاوتی نداشته باشد .
دختر باهوشم ؛
در تک تک لحظاتی که یاد تو آرامم می کند لحظه های سکوت ، پرهیاهو ترین دقایق زندگی ام هستند و مملو از آنـچه می خواهم ولی نمی توانم بگویم .اما مطمئن هستم بيدريغ پشت پنهان كلامم را ميبينی و اشارات صدايم را بيهيچ ابهامي ميفهمی فقط کمی زمان لازم است . تنها تو می توانی رمز گشایی کنی از حرفهای دور و بعیدم ، از روزهایی كه بر من گذشت ، از ارتعاش نغمه هایی که فکر می کردم خوش آهنگند ، در حالیکه چنین نبودند .
جان بابا؛
این قصه ام هم تمام شد درست مثل ماه رمضانی که رفت و من از نگاه عاشقانه خدا ، سر به هوا و پر طمطراق رد شدم .
از تویی که چشمانت با من حرف می زند و دستانت برای نوشتن داستان تازه ای همراهی ام می کند می خواهم برایم دعا کنی تا فرصت حضور در یک میهمانی دیگر را بیابم تا از اسارت وقيح ندانستههایم رها شوم و آنقدر باران شفا از آسمان بر من ببارد که سطح ادراکم خیس شود ، خیسِ خیس
شاید آن زمان دیگرکسی به شعورمان توهین نکند ، شاید !