صدای پای کسی می آید
سلام یسری جان ؛
امروز که برایت می نویسم روزی است مثل تمام روزهای دیگر ، مثل وقتهاهایی که هوای تو به سرم می زند و می نشانمت کنار رویاهایم ، دستهای دلواپسی ام را قفـل میکنم به بودنت ، حرفهای زیادی از سرم عبور میکند ، دهانم را محکم میگیرم و دلتنگی از میان چشمهایم بیرون میزند .
مثل روزهای بی تکراری که تنهاترین اتفاق بی دلیل زندگی ام بودی ، مثل روزهایی که همه چیز و همه جا مثل خواب های کودکی رنگی بود و صدای خنده های بی بهانه می پیچد .
دختر زمستانی من ؛
می خواهم با تو به سرزمین احساس سفر کنم ، چشمانت راببند ، گوشهایت را به باد بسپار ، تصور کن ابر و بادی را که بازی کودکانه ای سر گرفته اند ، آسمانی که دارایی اش را با زمین تقسیم می کند و زمینی که بوی خاک باران خورده اش فضا را پر می کند .
خوب گوش کن انگار صدای پای کسی می آید ، کسی که حضورش هندسه زندگیمان را تغییر خواهد داد . یکی از جنس من ، از جنس تو ، یکی که با پای برهنه به جهان کوچکمان وارد می شود و در هوای گرم تابستان پیراهنم را خیس از اشک شوق می کند . یکی که باز من را رسوای دوست داشتن خواهد کرد و صدای نفسهایش ممد حیاتم می شود .
عزیز بابا ؛
این لحظه با شکوهی است که خداوند کودکی دیگر را به ما امانت خواهد داد تا او نیز در خاطره های خوب ، شریکمان باشد . تا او دوچندان کند لذت زندگیمان را و همدمی باشد برای روزهایی که نیازبه مرهم و محرم داری.
هرچند ماهها با تولدش فاصله داریم اما خبر خوب آمادنش دلم را هوایی کرده ، درست همانند ماههایی که چشم انتظار تو بودم .
هرچند او در آغوشم نیست و امکان شنيدن صدايش را ندارم اما ميان تمام نداشتن ها دوستش دارم .
و کلام آخر فرزند ارشد من ؛
درست است که منتظرم کودکمان بیاید تا رازهای جاده سکوت را برایش مشق کنم ، اما دلم برای هم آغوشیِ صمیمیِ تنهایی مان تنگ خواهد شد ، برای نوازشت ، برای صدا کردنهای تو ، برای حرفهای خوب ، برای دوست داشتنهای بی انتها ، برای شبهای بدون خواب و برای گریه های شبانه ات .
عشق من ؛ تو تنها دلیل دلتنگی هایم هستی و باآمدنت در زمستان زندگی ام را طراوتی دوچندان بخشیدی و رونق زندگی امروز من مرهون قدوم مبارک تو است ، دختر خوش قدم .