زیبایترین لباسهایت را بپوش
یسری جان؛
این بار که وبلاگت را باز کردم ، دست پر آمدم و خبر خوشی برایت دارم و در واقع می خواهم به یک مهمانی ببرمت . مهمانی از جنس نور ، از جنس آفتاب و به زلالی باران .
خدای مهربان، ما را به یک ضیافت بزرگ دعوت کرده و خواسته است که به سوی او بشتابیم . مهمانی که در دارالسلام؛ خانه شادی و سلامت برگزار می شود .
مهمانی ای که همه بر سر یک سفره می نشینند و میزبان همه یکیست و همه را به یک اندازه تکریم می کند ، به همه فرصت یکسانی می دهد و همه را به یک اندازه دوست دارد .
دختر گلم ، در این مهمانی بر خلاف سایر مهمانی ها ، غذای مادی مورد توجه نیست و همه می روند تا با استطاعتی که دارند ، لقمه ای از خوان الهی بردارند .
نفس بابا ؛ ما نیز به این مهمانی خواهیم رفت و به میزبان مهربان خواهیم گفت : ديدار تو را چون اشک بر سر مژگان ايستاده ايم و دل به مهر مهربان رمضان داده ايم .
خواهیم گفت خدايا ! در اين روزها، روزه مرا روزه روزه گيران راستين كن و نماز مرا، نمازِ نماز خوانان راستين، و از خواب بی خبران به هوشياری ام ببر.
راستی یسری جان ؛ این مهمانی شرط سنی ندارد ، هرچند تو در سال 1399 رسما برای این مهمانی الهی کارت دعوت دریافت خواهی کرد و ما را همراهی خواهی کرد اما دوست دارم در این ضیافت الهی همراه ما باشی ، پس زیبا ترین لباسهایت را بپوش.
کوله بارت بر بند!
شاید این چند سحر فرصت اخر باشد!
که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا
و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم
می شود اسان رفت
می شود کاری کرد که رضا باشد او