کودک من هدیه نیست
سلام دختر قشنگم ؛
این روزهایی که بی هوا دلم بهانه تو را می گیرد و از روی دیوار کوتاه دلتنگی ، به خاطرتو ، در این دنیا سرکی می کشم ، چیزهای جالبی می بینم و می شنوم ، که نمی دانم برایت جذاب است یا نه ، همین بس که همه اینها دغدغه ای من هستند با طعم گس دلواپسی .
برایم جالب است که نوزادان را " هدیه خداوند " می خوانند ، در حالیکه از فلسفه هدیه بی خبرند .
برایم جالب است که صاحبان ماشین های پرزرق و برق ، کودکی که دستمال به دست پشت چراغ قرمز با اصرار شیشه ی ماشینها را پاک می کند و در دل دعا می کند که ای کاش هیچ وقت چراغ سبز نشود را می بینند و هنوز بچه ها را " هدیه خداوند " می دانند.
برایم جالب است که ، قصه دختر کبریت فروش و یا واقعیت زندگی کوزت را باور دارند و هنوز معتقدند کودکان " هدیه خداوند " هستند .
و شاید حق با آنهاست که اگرغیراین بود آزادانه با یک " هدیه " اینچنین رفتار نمی شد .
حتما آنها " هدیه " هستند که بعد از مدتی به فراموشی سپرده می شوند .
و البته " هدیه " هستند که از زندگی ها طرد می شوند و به روح و جان آنها آسیب می رسد .
فقط با یک " هدیه " اینگونه رفتار می شود .
ای خدایی که این نزدیکیها هستی و هر لحظه صدایم را میشنوی ؛
نمی توانم در مهربانی و بخشندگی ات شک کنم و در حکمت تو تردید نمایم که در این صورت کافر گشته ام ، اما کودک من " هدیه " نیست .
چرا که از بچگی یاد گرفته ام هدیه را کسی پس نمی گیرد ، در حالی که تمامی انسانها روزی به سوی تو بر می گردند .
خدای مجید ؛
رخصت می خواهم دخترم را " امانت الهی " بنامم ، امانتی که وقتی در دستانم باشد احساس آرامش می کنم و به خودم نهیب می زنم ، خدا من را لایق پدر شدن و امانت داری در مقابل این طفل معصوم دانسته ، پس مراقب باشم تا آفتی به " امانت خدا " نرسد و نگذارم بی دلیل و از روی سهل انگاری اشکی از چشمش بتراود که شرمسار خدا خواهم شد .
باید سعی کنم امین ترین پدرها باشم و نیاید زمانی که خداوند ناظر باشد که در تربیت کودکم قصور نموده ام و به نوعی خیانت در امانت کرده ام .
امانتداری سخت است . حال اگر امانتی که سپرده شده از جانب خدا باشد ، چه سخت تر .
و چه دشوار است نگهداری از امانت خدا آنطور که سزاوار خداست .
وای بر من که تابوی امانت داری را در میان زرق و برقهای دنیا بشکنم و اگر از مسئولیتم تخطی کنم ، بندگی را در کوچه های تنگ غرور گم کرده ام .
یسری بابا ؛ روی سخنم با توست ؛
هر چه بزرگتر می شوی می بینی ، رمز و رازهای بیشتری از زندگی تو را احاطه میکند؛ رمز و رازهای تاریک و مبهم . و هر کس بنا به نفس خویش تعبیر می کند ، آنچه را که می پسندد .
اما بگذار من تو را همانگونه که می خواهم بپذیرم و بگذار هر کس به زبان خود طفلش را خطاب کند .
ولی دخترم ؛ کمی منصف باش و بگو " هدیه " تو هستی یا آن عروسکی که در کنار توست ؟ که به اعتقاد من تو " امانت الهی " هستی و او " یک هدیه " .