مشق های بی غلط پدرانه
یسری عزیزم ؛
دیر زمانی نیست برایت می نویسم ، شاید به تعداد روزهایی که در کنارم بودی و هر لحظه تصورت کرده ام . با تو بودن با من عجین شده است و گویی فکر و ذهن مرا در غل و زنجیر کرده ای که جایی نرود و فقط در خیال تو پرواز کند .
اما دخترم ؛ خیالت جمع آنقدر دنیا کوچک است که هیچگاه نمی توان پرواز کرد و از آن کوچکتر بعضی آدمها هستند که نه تنها نمی خواهند به اوج برسند بلکه زندانی ساخته اند و دیوارهای آن را رنگ اسمان پاشیده اند تا بگویند آسمان هم در تسخیر ماست .
نفس بابا ؛
نمی خواهم فکرت را مشوش کنم ، اما باید بدانی در اطرافت چه می گذرد و بدانی که گاهی نمی شود غم را در صندوقچه ای گذاشت تا هیچ کس متوجه صدای آن نشود و یا نمی شود با مداد بی خیالی آن را خط خطی کرد .
گاهی نمی شود شاهد غریبانه پرپر شدن احساست باشی که به حق هر لحظه اش قابی ماندگار در گوش زمان است .
گاهی نمی شود نور را زندانی کرد و یا نمی شود صداقت را در گلدان تزویر پرورش داد .
گاهی نمی توان حلقه خیس چشمانت را در پشت دستهایت مخفی کنی ، و هر بار که سئوال میشود چرا چشمانت قرمز است ، حساسیت را بهانه کنی . واقعا نمی شود .
ولی گاهی می توان در برابر ناملایمات ایستاد و آنچه استحقاق توست را باز پس گیری و نگذاری واژه هایت نشکفته بپوسند .
حرفهای رسیده ای که امروز در دستان توست ، محصول کال دیروز و امروز نیست ، اینها تمام احساس من هستند در باغچه تنهایی ام .
دختر گلم ؛
امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد، و اینک باران برلبه پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش میدهد تا شاید ازلحظه های دلتنگی گذر کنم و شاید بکاهم از هجمه کسانی که بی رحمانه بر نوشته هایی که برای توست می تازند .
نمی دانم آن کسی که برای دلنوشتهای تو رو ترش می کند ، اهل کدامین دیار است که ابلیس بدرستی توانسته است است محصول کینه و عداوت و حسادت را از دل او برداشت کند ، ولی این را می دانم که ( عشق پدر به فرزند ) گناهی نابخشودنی نیست و خدا کسی را به خاطر این بازخواست نمی کند .
کمی درنگ کنید اینجا کودکی خفته است و پدر و مادری که نیاز و احساسشان را اینگونه می سرایند .
یادم رفته بود اینجا کسی پرواز نمی کند و نمی تواند از بالا و از زاویه ای دیگر نگاه کند و این انسان خاکی فقط می تواند جلوی پای خویش را ببیند و بس .
دختر شیرینم ؛
یک نفر در همین نزدیکی ها ، چیزی به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است . خیالت راحت باشد ، آرام چشمهایت را ببند ، یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است ، یک نفر که از همه زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد .
و اما خدایا من ؛
تمام تلاشم این بوده که مشقهای پدرانه ام را بی غلط بنویسم ، آنها را خط بزن و مهر قبولیت را بر دفتر زندگیم بکوب .