هشتمین میلاد
سلام یسری جان ؛
خوبی دختر گلم ؟ خوشحالم که تو را اینچنین خندان می بینم ، و مسرورم از اینکه در چنین شبی میهمان روی زیبای تو هستم . شبهای زیادی از عُمرمان می آید و می گذرد و تنها بعضی شبها خاص هستند و بعضی مکانها در آن شب خاص تر و آن مکانی را که تو ایستاده ای و در آن شبی که تو در اینجا حضور یافته ای از آن جمله است .
چشمانت نازنیت در اینجا متبرک می شود و دستانت کوچکت گره می خورد با پنجره فولادی که میلیونها میلیون ، انسان عاشق و آزاده ، دلشان را بی ادعا روانه آن کرده اند .
اینجا حریم ملائک پاسبان رضویست ، اینجا مضجع شریف درماندگان است ، اینجا دریای بیکران لطف و کَرَم است و اینجا میزبان دلهای شکسته است . اینجا حرم مطهر هشتمین امام است .
دختر بابا ؛
وقتی در اینجا می ایستی ، همه چیز در اختیار توست و وقتی جمله وكلام را توان ساماندهي حرف دل نيست ، چنان ابری بر دلت میبارد که باران گریه می کنی و آرام می شوی و از خستگی روح و تنت خبری نیست . در اینجا ، هوای صحن و سرای ، پُر از زمزمه و عطر نیایش است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره زائران خسته را می نوازد .
دختر من ؛
تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم و می ترسم جا بمانم از قطار موهبت هایش و گم کنم راه قشنگ آرزوهایم را و به مقصد اهداف زیبایم نرسم ، و نیز می دانی که دستانم خالیست و احساس سرکش من کوچه به کوچه به دنبال مامن و ملجاء می گردد .
به سراغ صندوقچه ی آرزوهایم که می روم ، دلم می گیرد از این همه سردرگمی و حرفهایی که ته دلم مانده و ذوق ذوق می کند ، اما حرفهایم را به تو می گویم تا برایم دعا کنی ، آخر شنیده ام ، اگر کسی برای دیگران دعا کند ، دعایش مستجاب می شود ، و از تو می خواهم در مقابل آقایمان ، بخواهی مرا تنها نگذارد که من تنهاترین تنهای انسانهام و یک نگاه کوچک او من را بس است .
کودک عاشق و ساده دل من؛
به آقایمان بگو ، من هر روز، در مشهدت ، عاشقانه به تو سلام می کنم و در خلوتت در کنارت می نشینم ، آنگاه نگاهم را به نگاه تو پیوند می زنم ، و چون پرنده ای غریب ، به گوشه حَرَمت پناه می برم در حالی که می دانم در بارگاه تو، خود غریبی و هیچ کس غریب نیست .
و به آقایمان بگو ، یا غریب الغربا ، حتی اگر در حرمت راهم ندهی و یا اگر نگاهم نکنی و حوائجم را نادیده بگیری ، همین برایم افتخاریست که در شهر تونفس می کشم و شاید این بهانه ای باشد برای آنکه روزی ادعا کنم ، چشمانم سالها آن گنبد طلایی را می دیدند و به پرچم سبز رنگ بالای گنبدش ، به امید شفاعت خیره می شدند .
و حرف آخرم ، کاش روزی ببینیم این پرچم خوش رنگش را امام زمانمان (عج ) تعویض می کند و فریاد می زند ؛ یا علی بن موسی الرضا (ع) تولدت مبارک .