یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

شاید به وبلاگ دلمان سری بزند

1391/8/15 23:42
890 بازدید
اشتراک گذاری

  

 

سلام دخترگلم ؛

دل به آغوش سکوت که می دهم صدای تو آرام آرام مرا به سوی خویش می خواند و آن علتی است ، برای بهانه های دلم که گاه و بیگاه بیخودی تو را می کند . گاهی آنقدر غرق در دوست داشتن تو می شوم که دلم می خواهد در آغوش بفشارمت تا طعم تلخ دلواپسی ام شسته شود و این احساسی را که من دارم ، تنها یک پدر می داند و بس .

بایستی یک پدر بود تا بتوان فهمید چه حلاوتی دارد ، آن بوسه هایی را که با فرزندت تقسیم می کنی و باید یک پدر بود تا حکایت سِحر چشمان فرزندت را حتی در خواب بخوانی و باید پدر بود تا انگیزه تپیدن قلب را در کالبد جان ، آنهم به عشق فرزندت را لمس کنی .

همه اینها حقیقی هستند و هیچ چیز نمی تواند مانع از درک حقیقت شود ، حتی اگر در اتاقی باشد که پنجره هایش خاموش است ، و یا در اوقاتی باشد که گوش زمان کر شده است از پچ پچ رهگذران کوچه های پرفریب دنیا .

فرشته کوچک من ؛

با همه قیل و قال ها لختی درنگ کن و دستان کوچکت را به من بده ، از سر گرسنگی گریه نکن ، شاید صدایی بشنوی ، شاید زمزمه ای را بفهمی که با خدای خویش نجوا می کند  ، به گمانم فرزندی مادرش را هزار سال است که گم کرده و یا پدرش را کتک زده اند . هر چه هست ، قلب او را شکسته اند و آدمهای کاغذی فراموشش کرده اند ، دلش همرنگ خون شده و نمی داند برای کدام غم و غصه اش اشک ماتم بریزد .

دختر عزیزم؛

شنبه ای که گذشت عید غدیر بود ، غدیر همان روزی است که مردم ناسپاس هزار و چهارصد سال پیش ، دیدند و شنیدند و چشم بر همه چیز بستند و از همان لحظه مادری گم شد ، پدری سنگ خورد ، دستانی بریده شد ، سرهایی از بدن جدا گردید و من و تو بی صاحب شدیم .

شاید بهتر باشد ، شکایت دنیای فریبکار را مستقیما به خود آقایمان بگوییم ، بلکه به وبلاگ دلمان سری بزند و نوازشمان کند . و اگر دلنوشته هایم را بخواند با زبان قاصرم خواهم گفت :

یابن یاسین و الذاریات ؛

فرصتی نمانده است ، دنیا به همین چند سطر رسیده است ، مدتی است لبخند مي زنم بي دليل ، و بی خیال زندگي مي كنم ، قاصدكها شانه خالي كرده اند و شوق روی شما ، توي دلم حيران مانده است ، خودت خوب می دانی از دنیا ، نگاه شما مرا بس است و اگر نگاهم نمی کنی ، لااقل بگذار نسیمی باشم كه هرشب موهای ریخته بر پیشانی‌ات را نوازش می کند .

و یسری جان حرف آخرم با تو؛

نمی دانم با تمام تلاشی که می کنم در بالا بردن دیانت تو چقدر می توانم موثر باشم ، اما به این ایمان دارم وقتی طفلی در دامن فرزند فاطمه (س) تربیت شود ، تربیتی خدا پسندانه خواهد داشت و امیدوارم تو که از مادری سادات متولد شده ای ، گامهایت ، شعائرت ، آدابت و اخلاقت زهرا گونه باشد . ( انشا ءالله)

و حتی برای برآورده شدن این آرزویم ، تمام خنده هایم را نذر کرده ام ، تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد ، بر آرزویم نخند و بگذار دلخوش باشم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

عمه النا جون
16 آبان 91 0:34
سلام
ماشاءا...خیلی خوشمله ، خوشحال میشم به وبلاگ النا جون ما سر بزنید،مرسی


ممنونم ، حتما
مامان بهراد
16 آبان 91 1:09
رای گیری مسابقه ی عکس شروع شد :

دوستای خوبم ازتون نمی خوام که برید و به من رای بدید فقط می خوام که برید به اینhttp://www.raeenblog.persianblog.ir آدرس و به زیباترین عکس به سلیقه ی خودتون رای بدید...



انشاءالله
همای اسمان
16 آبان 91 13:12
خورشید مهر بر آسمان آبی دلتان تابنده ستاره های آرزویتان تا ابد امید وار وچشمانتان به چشمک ستاره ای از آسمان خدا روشن لبتان همیشه مثل پسته خندان

قلمتان تا ابد زلال

عیدتان مبارک

التماس دعا


با سلام
عید شما نیز مبارک
یا علی التماس دعا

مامان بهراد
17 آبان 91 13:44
ماشاا... دخترتون روز به روز خوشگل‌تر ميشه عيد بر شما و خانواده محترمتان با كمي تاخير مبارك



این نظر لطف شماست ، متشکرم
مامان سونیا
18 آبان 91 11:54
ماشاالله به این گل دختر خدا نگهدارش باشه واحسنت به دلنوشته های بابایی مهربون خیلی زیبا مینویسید انشاالله که موفق باشید وب زیبایی دارید ممنون که به سونیا سر زدید بازم پیشمون بیایید خوشحال میشم


بسیار ممنونم - حتما
مامان مهربون فاطمه
18 آبان 91 23:21
سلامی به حلاوت نغمه های زیبای پدرانه تان....عید شما و دخترم یسری هم مبارک...واقعا خوشا به حالتان که خودتان را وصل کردید آن هم به وصلتی از نوع دامادی حضزت زهرا س....ببخشید باید زودتر می آمدم و نظر میگذاشتم...توفیق نداشتم....برایمان دعا کنید که محتاج دعایتان هستیم


باسلام
ممنونم از عنایتی که دارید ، دیر و زود سر زدن مهم نیست ، همین که ما و دخترمان را فراموش نمی کنید و مورد لطف قرار می دهید ، بسیار برایمان ارزشمند است . بازهم از شما سپاسگذارم
الهام
19 آبان 91 22:51
درود بر شما
در حال وبگردی بودم که به وبلاگ شما رسیدم یکساعتی هست تو وبلاگتون بودم وحس خوبی به من داد ،حس آرامش ،لذت بردم.قلم بسیار زیبایی دارید.موفق باشید.


با سلام
ممنونم از عنایتی که دارید و امیدوارم آرامش در تمام لحظات زندگیتان جریان داشته باشد.
مامان امیررضا
20 آبان 91 17:49
سلام ممنون از تذکرتون اشتباه نوشتاری بود.دخترتون هم نازه خدا حفظش کنهشاد باشید

درود بر شما
ممنونم که تشریف آوردید و به ما سر زدید
یا علی التماس دعا
مامان سارا
21 آبان 91 10:44
یسرای عزیزم چقدر ناز شده ولی فکر میکنم مثه آنیتا ریزه میزست .
چه جالب پس خانوم شمام سیده است .آخه منم سیده هستم و معتقدیم که آنیتا روزهای جمعه جز ساداته .
یسرای ناز و ببوس


سلام مرسی که سر زدید
بله این افتخار نصیبم شده که همسرم ساداته و من با اعتقاد شما موافقم که دخترم در روزهای جمعه سیده است .
یا علی التماس دعا
مامان النا والیکا
22 آبان 91 1:44
سلام،انشاا... خدا همیشه دخترتون رو سالم و شاد نگه داره.مطالب جالبی دارین


ممنونم از شما
فهیمه
22 آبان 91 23:26
سلام بابای با ذوق
شما چقدر معرکه می نویسین.... خیلی زیبا بود خیلی
انشالا که به آرزوهاتون برسین و دخترتون هم مایه ی افتخارتون بشه
خوش به سعادت یسری جون که در دامن همچین مادری بزرگ میشه و چنین بابائی داره


سلام
محبت دارید شما ، امیدوارم شما نیز به آرزوهای قشنگتان برسید
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
23 آبان 91 23:56
سلام بر آن کس که شایسته ی سلام است.
مولا علی.نامه 98
سلام.



سلام بر شما
محبت فرمودید که سری با ما زدید
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
23 آبان 91 23:57
می گم...
چقدر اینجا آشناست...


آشنا ، چه واژه زیبایی را بکار بردید ، ولی من در این آشنایی گم شده ای دارم که سالهاست نشانی از او ندارم .
نگاری
25 آبان 91 0:01
سلام
طبق معمول زیبا و دوست داشتنی نوشتی بابا جون
و دخترت هر روز داره خوشگل تر می شه


با سلام
منونم ، لطف دارید شما
مامان امیر پسرسرما
26 آبان 91 19:54
خدا تنها پنجره ی امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود...

تنها کسی است که با دهان بسته هم می شود صدایش کرد...

با پای شکسته هم می شود سراغش رفت..

تنها خریداری است که اجناس شکسته رابهتر بر می دارد...

تنها کسی است که وقتی همه رفتند باز هم می ماند...

وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود...

و تنها سلطانی است که با بخشیدن دلش آرام می گیرد ونه با انتقام گرفتن!

خدا را برایتان آرزو دارم...

عیدتون مبارک...درسته گذشته ولی ما تبریک عیدو به موقع گفته بودیم.
خیلی زیبا وقشنگ نوشتین.



سلام
متشکرم از اینکه به ما سر زدید .
در این ایام نیزالتماس دعا دارم .


مامان ابوالفضل
28 آبان 91 0:39
خاله الهام
13 تیر 92 17:43
سلام ممنون كه به وب آرتميس جون سر زديد ني ني ماهم با كد 220 شركت كرده ان شالله كه دختر ناز شما هم راي بياره


با سلام

خواهش می کنم - انشاءالله