یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

برایت زحمتی نکشیده ام

1391/9/16 18:05
869 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام بر یسری دوست داشتنی ام ؛

آمده بودم یک چیزهایی بنویسم ، درست یادم نیست . به گمانم می خواستم از این چند روز غیبتم بنویسم و یا شاید از خنده هایِ از ته دلِ دیروزم ، شاید هم آمده بودم بگویم تا انتهای جاده زندگیم دوستت دارم و دلم می خواهد در خنده ها و گریه هایت گم شوم و در بوی خوشت پیچ و تاب بخورم .

ماتم برده است ، انگار هزار جمله نگفته صف کشیده و منتظر هستند که انگشتهایم از اسارت رهایشان کند . واژه های زیادی را به خدمت گرفتم تا کلماتی جدید خلق کنند .

ماتم زدگی من چیز جدیدی نیست ،‌ خوب بخاطر دارم لحظات شومی را که برای حیات تو دست به دامان امام رضا (ع) شده بودم و چهره کبود شده ات هنوز جلوی چشمانم رژه می رود ، کاش آن سیب را نمی دادم که اینچنین برای تنفست به تقلا نیفتی و برای نجات تو هراسان نشوم و چه خوب می دانم کسی که تو را باز گرداند ، خدا بود و امام هشتم  .

جگر گوشه ام ؛

تازگی ها کشفت کرده ام تو با من می خندی ، با من گریه می کنی و در مقابل چشمانم قد می کشی ، رعنا می شوی و در عوض من پیر می شوم و موهای سیاهم یکی یکی جایشان را با سفیدها عوض می کنند ، چشمانم ضعیف می شود و دستانم بر روی صفحه کلید می لرزد ، و دیگر نمی تواند برایت مطلبی بنویسد ، آنجاست که در دلت به من می گویی دیوانه!

قلبی که از این ماجرا با خبر است همان قلبیست که امروز برای تو در سینه می تپد ، همان که گاهی می شکند ، گاهی می گیرد ، گاهی می سوزد و گاهی هم از دست می رود . می دانم امروز که برای تو تلاش می کنم و شب زنده دارم ، از سر نیازی است که تو داری و بخاطر ضعفی است که خداوند مهربان در نوزاد انسان قرار داده است . و خوب می دانم مراقبت از تو وظیفه من است و اگر قصور کنم از خطاکارانم .

یسری جان ؛

دوست دارم وقتی بزرگ شدی ، آنقدری که توانستی خوب و بد را از هم تشخیص بدهی ، به همه بگویی که پدرم برای من در سالهای اول زندگیم ، زحمتی نکشیده و آنچه انجام داده ، از سر وظیفه بوده است ، تا همه بفهمند ، وقتی مهمانی را دعوت می کنند ، تمام مسئولیتش با میزبان است ، نه اینکه بر سر او منت نهند که ما برای تو فرش قرمز پهن کرده بودیم .

دوست دارم وقتی بزرگ شدی ، به همه بگویی  این روزها ، حق داشتی در قالب ادب شیطنت کنی ، بچگی کنی ، زمین بخوری ، برخیزی و باز بدوی ، و حق داشتی  انتظار دیدنم را پس از یک روز کاری بکشی ، و بر روی دوشم تا اوج آسمان پرواز کنی ، برای بازیهای بچگانه بهانه گیری کنی  و خودت را برایم لوس کنی تا قند در دلم آب شود ، همه اینها را حق داشتی  ، آخر خودمان خواسته بودیم که باشی ، پس منتی بر تو نیست .

دختر باهوشم ؛

نگران هستم برای پدر و مادرهایی که با منت به فرزندانشان می گویند ، در ماهها و سالهای اول زندگیت برایت تلاش کرده ایم  وزحمات زیادی را متحمل شدیم و چه شبهایی که بخاطر تو از خواب خودمان گذشتیم ! من منکر این نمی شوم ، اما براستی اگر والدین کاری نکنند ، مراقبت این نوزادان با کیست ؟ کاش می توانستم یواشکی در گوششان بگویم: ای شماهایی که خودتان با خدایتان عهد بسته اید اگر فرزندی داشته باشید مثل چشمانتان از او مراقبت خواهید کرد ، پس چه شد .  منت برای چه و برای اثبات چه چیزی ؟!

عزیز بابا ؛

مطمئن هستم تا اینجا با من موافق خواهی بود ، اما می خواهم آرزویی کوچک داشته باشم تا پس از آن سالهایی که تو بزرگ شدی و حرکات و رفتارت بوی پختگی به خود گرفت و آنقدر مستقل شدی که دنیای کوچکت را به دست خاطراتت سپردی ، به شوق نگاه مهربانت تپش قلب بگیرم و عاشقت شوم .

غمگین می شوم اگر دوستم نداشته باشی و به من توجه نکنی ، آن وقت چه کسی قلب مرا آب و جارو کند ، دانه بپاشد ، تا کلمات مثل کبوتر از سر و کول من بالا بروند و انگیزه نوشتن من شود . توقع زیادی نیست ، نگاه پر مهرت را طلب کنم .

بگذار دلم خوش باشد  هر لحظه که از من دور می شوی، فراموشم نمی کنی و اگر از یادت رفتم کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی ، آنگاه بخاطر می آوری من همانی هستم که روزی گفتم : برایت زحمتی نکشیده ام و هر چه کرده ام وظیفه ام بوده است ، چون خودمان دعوتت کرده ایم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مادرخانومی
17 آذر 91 10:49
احسنت . واقعا لذت بردم. درست گفتید.
با آرزوی بهترین ها برای شما پدر و دختر نمونه. در پناه خدا باشه.


سلام
ممنونم از توجه تان
ثمین
17 آذر 91 11:44
سلام! اگه جشنی برای کوچولوتون در راه دارید یه سر به دنیای نفیس بزنید و از ایده های متنوع و شیک استفاده کنید...
ژورنال لباس حاملگی.. جشن سیسمونی... جشن دندونی... جشن قدم... جشن تولد پسرانه ... جشن تولد دخترانه ... جشن تکلیف... جشن الفبا... و........
منتظرتون هستم...




متشکرم - انشاءالله
ثمین
17 آذر 91 11:46
سلام
اول جمله روی هدر وبلاگتون توجهم رو جلب کرد که این وبلاگ سیاه پوش حسین است...

بعدم متن زیبا و قلم شیوا یی که دارید!
خییییییییییییییلی خوشکل نوشتین!


سلام
ممنونم که با این همه مشغله ی (وبلاگی) به وبلاگ دخترم سر زدید و از حسن توجه تان سپاسگذارم
الهام مامان آوینا
17 آذر 91 13:22
واقعا درست گفتید گاهی اوقات که بی توجهی بعضی پدر ها و مادرها در اطراف خودم را نسبت به مراقبت بچه ها می دیدم حتی در نزدیکان خودم انقدر حرص می خوردم چرا که احساس مسدولیتشان صفر بود در قبال فرزندشان. اعصابم خورد میشد به همین دلیل مثل دو تا چشمم از اوینا مراقبت می کنم. تو این روزها خیلی باید مراقب بود اوینا هم یکبار بیسکوییت پرید تو گلوش. من شخصا به خاطر مراقبت بیشتر از فرزندم سعی کردم روابط کمتر بشه تو این سالهای اول زندگی تا به فرزندم بیشتر بیشتر بتونم برسم....


مرسی از نظرتان
شیما مامان درینا
19 آذر 91 12:39
شاید این حرف تکراری باشه اما دلم می خواد بازم بگم وقتی به وبلاگ یسری می آم قالبم عوض می شه دیگه یه مادر مسئول نیستم یه دخترم که با خوندن تک تک جملات شما وجدانم لحظه به لحظه معذب تر می شه . انگار جملات شما قلم شیوای نداشته پدرمه . انگار کلماتتون همون قربون صدقه های عامیانه پدرمه . تفاوتهایی هست . دلم می خواد می تونستم کاری بکنم دلم می خواست می تونستم همه باباهای سرزمینم و یا حداقل نی نی وبلاگی رو جمع کنم و بگم نگاه کنید ، پدرا همه عاشقن ، اگر مثل بابای یسری باشید فرشته تون همیشه غرق لذته با تمام کم و کاستی های زندگی . اگر مثل پدر من باشید هر چه قدر هم عاشق باشید دخترتون یه روزی می شه مثل من درگیر و سردرگم مونده از پدرش یاد کنه یا نه ؟ مونده احوالشو بپرسه یا نه ؟ مونده براش گریه کنه یا ازش عصبانی باشه و ناراحت ؟ می خوام به پدرا بگم جدای دین و اسلام و مذهب جدای مملکت اسلامی سرتون به زندگیتون باشه محبت نثار بچه تون کنین مادرش روزی انتخاب خودتون بوده اگر باهاش مشکل دارید یه راه حل خوب پیدا کنید و از زندگیتون فرار نکنید . ببخشید که دلم پر بود عشق بی توقع و بی حد و حصرتون ستودنیه . دلم پر بود چون در همین نزدیکی دختر بچه ای دوباره داره به سرنوشت من دچار می شه و یه ذره که تو جامعه بیشتر دقت می کنم می بینم مثل من کم نیستند . از زبان مادر نمی گم ، از زبان دختر می گم ، انقدر عاشق پدرم هستم که ازش بیشترین ها رو توقع داشتم اما قدر لحظه لحظه کمترینهاشم می دونم . خودمم از دخترم توقعی ندارم فقط می خوام خوشبخت باشه و منم تو این راه کمکش کنم . از همسرم هم توقعی ندارم فقط می خوام پدر خوبی باشه و بس . اگر دوست نداشتید نظرم و تایید نکنید . باز هم از اینکه خیلی وقت گیر بودم معذرت خواهی می کنم


سلام
نظر جذاب و قابل تامل شما را چندین بار خواندم ، و لازم می دانم از بذل عنایت شما نسبت به دخترم و نیز نحوه نگارش خودم تشکر ویژه نمایم . و اما بعد
تا آنجایی که من خوانده ام و تجربه کرده ام و می دانم ، تمامی پدرها سرشار از حس عمیق دوست داشتن هستند که فقط تعداد اندکی از آنها بروز می دهند و صد البته تابع شرایط هستند و هیچ کس نمی تواند عشق یک پدر نسبت به (دخترش ) را انکار کند و مطمئن هستم پدر شما نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند ، اما گاهی اوقات عوامل دخیل می شود و مانع از انعکاس عشق پدرانه می شود .
علی ایحال چون کل ماجرا را نمی دانم ، به قطعیت نمی توانم نظری بدهم .
از خدای مهربان می خواهم توفیقی به همه پدرها عنایت کند ، تا آنچه در دل نسبت به فرزندانشان دارند را بتوانند بروز دهند.و مصائب و مشکلات را وارد زندگی نکنند و آنهایی که در زندگی مشکلاتی دارند ، بجای فرار از مشکلات ، راه منطقی آن را پیدا کنند.انشاءالله
ضمن آنکه من آزادی بیان را حق تمامی بازدید کنندگان محترم می دانم و آنچه را که می نویسند ، بدون کم و کاست منعکس می کنم ، مگر خودشان نخواسته باشند .
مع الوصف باری دیگر از حسن عنایت شما سپاسگذارم
مامان مهربان فاطمه
20 آذر 91 0:58
سلام بر شما٠٠٠٠من پدری دارم كه كلا آدم بسيار كم حرفي است٠٠٠اما دنيا را با او عوض نميكنم٠٠٠با آن كه سألها ست به مردي كه باعث افتخارم هست تكيه كرده ام ولي هنوز شانه هاي همچون كوه پدرم آرام بخش زندگيم است٠٠٠او كم حرف ميزند ولي با همان كلمات كم كه ناشئ از ذات آرام و صبور اوست دنيا مال من شده است٠٠٠پدرم اسطوره اي است كه حتي نامش دلم را ميلرزاند و اشكم را سرازير ميكند٠٠٠در نگاهش عشقي محمدي است كه مرا مجذوب ميكند٠٠٠آنقدر دوستش دارم كه هميشه همسرم ميگويد٠٠٠آيا عشقي كه تو به پدرت داري فاطمه به من خواهد داشت؟الهي همه ي پدرت تشان سالم٠٠٠عمرشان بابركت و عزت شان هميشه نزد فرزندانشان مستدام باشد٠٠٠آمين٠٠٠از متن زيباي تان كه مرا به اين واگويه واداشت ممنونم٠٠٠مستدام باشيد٠٠٠٠٠٠


ممنونم از حضورتان
خداوند پدرتان را برای شما و شما را برای خانواده تان نگه دارد . شک نکنید که تمامی دختران ( با کمی تفاوت در شدت و حدت ) عاشق پدرانشان هستند و حتما فاطمه جان همچون شما پدرش را دوست خواهد داشت .
یا علی - التماس دعا
گلنار
23 آذر 91 7:18
سلام
پسری یعنی چی؟


سلام ممنونم از حضورتان
پسری نه یسری (yasra) به معنای گشایش و راحتی و همچنین به معنای دختر خوش قدم
گلنار
23 آذر 91 7:22
متوجه شدم یعنی آسانی گشایش!
مامان ابوالفضل
28 آذر 91 14:27
مثل همیشه عالی و بی نقص.با خوندن مطالبتون اشک تو چشمام حلقه میزنه ...


تشویق شما باعث دلگرمی است ، در هر صورت متشکرم
شب بو
17 تیر 92 17:40
بسیار زیاد لذت بردم از قلم شما و از حس شما نسبت به فرزند تون
آرزو دارم دل تون همیشه شاد و لب تون همیشه خندون باشه


خواهش می کنم و از اینکه نظرتان را اعلام فرمودید بسیار سپاسگذارم
مریم (یه دوست)
6 مرداد 92 10:47
سلام روزتون بخیر باهاتون موافقم که وظیفه هر پدر و مادری هست که به بجش برسه و منت نزاره ولی گاهی بچه هایی هم پیدا میشن که واقعا حرمت پدرو مادر رو زیر پا میزارن


با سلام
این یک رابطه است که هر دو حالت آن مصداق دارد
ممنونم از شما
زهرا
19 آذر 92 22:47
من که نفهمیدم چی شد؟؟؟
بابای یسری جان
پاسخ
مهم نیست کسی که باید بداند می فهمد