دندان (1) - با دندانهایت گاز بگیر
سلام یسری عزیزم ؛
در سه هفته ای که نبودم فکر می کردم ، کجای این دنیا کسی مثل من بخاطر تو، بی خوابی ، دلتنگیش را قلقلک می دهد؟ به این نتیجه رسیدم باد از هر طرف که بوزد، برگ سرانجامش افتادن است و فقط این من هستم که فراموشت نمی کنم در حالیکه شاید روزی فراموش شوم .
دلم از روزی که تو را ببیند وانگار ندیدمت می ترسد ، ازدیر به دیر دیدنت نیز هراس دارم . اگر بتوانم در گوشه قلب تو جای دنجی را برای خود پیدا کنم ، زندگی ام به بیهودگی نگذشته است .
دختر عزیزم ؛
از لحظه زیبای تولدت ، همراه تو تجربه هایی شیرینی داشته ام و هر گاه حرکت جدیدی را می آموختی و یا مرحله ای از رشد را پشت سر می گذاشتی سراپا به وجد می آمدم و در دل ذوق می کردم ، اما اینبار نمی توانم ساده بگذرم و ننویسم از لحظه نابی که نخستین صدای برخورد لیوان با دندانهای زیبایت ، شوری وصف نشدنی در من ایجاد کرد و خدا خدا می کردم برای یک لحظه دندان کوچکت را بر روی انگشتانم بفشاری تا شاهد باشم چگونه اثرش بر روی پوست دستم ظاهر می شود و باز بالا و پایین بپرم و قربان صدقه ات شوم و این جریان ادامه یابد ، همه اینها اسباب خوشحالی و غرور را برایم فراهم می کرد .
عزیز بابا؛
برای این نعماتی را که خداوند مهربان به تو داده است شاکر باش و بدان گاهی اوقات برای آنکه محبوب باشی و یا از سر احترام و حتی از فرط خجالت ، مجبور می شوی از دندانهایت برای گزیدن لب هایت و گاز گرفتن زبانت استفاده کنی .
همان لحظاتی که احساسات پاکت را به تاراج می برند و تو را متهم به ناگفته ها می کنند ، همان لحظاتی که رج به رج حرفهایت را کنار هم می بافند تا از کاه کوهی بسازند و با حرف هایشان جگرت را بسوزانند ، همان لحظاتی که مراقب تو هستند تا دست از پا خطا کنی تا تکیه بر مسندت بزنند و بر تو ریاست نمایند ، همان لحظاتی که با کنایه هایشان انگار پتکی سنگین بر سرت فرود می آورند و دلت را چون بشقابی چینی تکه تکه می کنند ، بدون آنکه سراغی از چینی بند زن معروف بگیرند ، همان لحظاتی که برای محبوب ماندن بجای پاسخ دادن ، لبخند می زنی و خون دل می خوری ، همان لحظاتی که دیگران نگاهت می کنند تا لحن صحبتت در مقابل حاضر جوابی بی ادبی دیگران را ببینند و درست همان لحظاتی که مجبور می شوی با افکارت گلاویز شوی و یا از عقایدت فاصله بگیری ، تا حرمت آنها را نگه داری ، اینها همان دقایقی هستند که باید « زبانت را گاز بگیری » و روزه سکوت پیشه کنی .
سوگلی بابا ؛
پشت هر واژه ای دنیایست ، می توانی با کلماتش بازی کنی و هر طور که می خواهی بیانشان کنی ، ولی برای آنکه بوی خداوند را استشمام کنی و بی دغدغه سختی های جهان را پست سر بگذاری ، برای آنکه صدای بال شاپرک ها را بشنوی و برای آنکه نشانی خانه دوست را بدانی ، مجبوری حرمت نگه داری . تعارف هم نمی کنم ، این حرف ها بهای عمر رفته من است و می دانم که تو به اینها معتقدی ، با این حال دلم آرام نمی گیرد و باید می گفتم ، که یقین دارم ، اگر بتوانم در آخرین نامه ام کلامی را به تو یاد آور شوم که در تربیت تو موثرتر باشد نفسی به آسودگی خواهم کشید و آرام چشم بر هم می گذارم.
دختر گلم ؛
دلم می خواهد زمین همچنان به گردش خود ادامه دهد تا فرصت کنم هر لحظه بوسه ای بر گونه هایت بزنم و با تمام وجود ببویمت و بتوانم آنقدر به تو نزدیک شوم که در میان نفسهایت بغض های فرو خورده ام را برایت حراج کنم و ناگفته هایم را بگویم .
برایم دعا کن ، دعاهایت را با آن دستان کوچکت دوست دارم ، حتی اگر مرغ آمین خفته باشد .
واین حدیث خطاب به یسری، دختر خوش قدمم ؛
مسلمان واقعی کسی است که مردم از دست و زبان او در امان باشند . حضرت محمد (ص)