برای سیصدو سیزدهمین روز
سلام یسری عزیزم ؛
این روزها که به بهانه های مختلف به حیاط دل تو سرکی می کشم ، تنها امیدم این است که از باغچه دلتنگیم گلی به یادگار بچینم ، برای وقتی که تنها با یک نگاه ، با تو راز و نیاز می کنم و برای وقتی که زمین می خورم و تو دستانم را می گیری و برای همان وقتی که قربانی سکوت دل خسته ای می شوم که فریادم را به یغما می برد .
دختر گلم ؛
امروز را که برای دیدن تو انتخاب کرده ام ، برایم مهم بود ، کما اینکه تمامی روزها مهمند ، اما امروز خاص تر ، گویا این روز خاص ، برای تو سروده شده است . کافیست شامّه ات تیز باشد تا طراوت بهار را حس کنی ، بهاری که از اعماق تاریخ تا اینک در قلب من و تو شکفته است و کافیست نگاهایی را دنبال کنی که همه به یک سو خیره شده اند و چشم براهه یک نفر هستند. امروز آغاز یکی شدن دعاها و نیازها است، از امروز خط فاصله معنا می یابد ، امروز است که بغضِ گلوی تمام دلشکستگان سنگین می شود و امروز است که صبح ها به بهانه دیدن کسی از خواب برمی خیزی که تو را به آرزوهایت برساند .
دختر خوش قدم من؛
امروز سیصد و سیزدهمین روز طلوعت را در خانه مان جشن می گیریم ، سیصد و سیزده روزگیت من را به یاد تعداد اصحاب کهف نمی اندازد و شاید فراموش کرده ام تعداد لشگریان طالوت برای مقابله با جالوت سیصد و سیزده نفر بوده اند و گاهی یادم می رود جنگجویان مسلمان در جنگ بدر سیصد و سیزده نفر بودند ، اما خوب می دانم ، برای باور چشمان خیس غروب ، برای باز کردن گره های کال بغض ، برای رسیدن به یک عاشق و سپید مثل یاس ، برای احساس غارت شده حادثه دستان کویری غم ، برای دشتهای خاکستری نفسهای بی همنفس ، برای برآورده شدن یک دعای قدیمی ، برای ظهور یک منجی و برای یاری کسی که دنیا برای آمدنش تمام قد ایستاده است ، به سیصد و سیزده گلبرگ نیاز است .
دختر قشنگم ؛
و چه زیبا سیصد و سیزدهمین روز شکوفاییت با روز تاجگذاری امام زمانمان (عج) مقارن گشته است ، به فال نیک می گیرم و تو نیز برای شادی دل مادرشان لباسهای قرمزت را بپوش و شادی کن تا شاید جزء سیصد و سیزده نفری قرار بگیری که انتخاب می شوند . مگر نشنیده ای که در میان یاران آن امام زنانی هستند که در رکاب حضرتش در انقلاب جهانیش شرکت می کنند و توفیق حضور می یابند ، شتاب کن هنوز دیر نشده است .
و کلام آخرم ؛
در این روزها که دلم لبریز از شوق حضورش و نجوای لبهایم نجوای العجل است و دستان تهی و سردم ، برای آمدنش به نشانه دعا بالا رفته اند ، آرزویم اینست که پیچک سبزی باشم تا دور تا دور طاق نصرتی بسته شوم که آقایمان از آن گذر می کند و همین من را بس است . آخر سالهاست كه خاك تيره به اميد آمدنش سبز پوش ميشود ، غنچهها به يمن قدومش ميشكفند ، و دل من به بهانه ميزبانياش خود را ميآرايد .
دخترم این جمله هم سهم تو ، از این چند خطی که برایت به یادگار گذاشتم ؛
ما بر همه اعمال و اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ امری از اوضاع و احوال تان بر ما پوشیده نمی ماند . ( امام زمان – عجل الله تعالی فرجه شریف )