یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

خاطره ترین خاطرات من

1392/9/14 0:38
1,234 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یسری جان

خوبی دختر گلم ؟ ایام بر وفق مرادت هست ؟ خدا را شکر . من هم بد نیستم ، روزگار را می گذرانم و با تمام مشغلات و گرفتاریهایم وقتی به تو می رسم حالم خوب و خوب تر می شود .

حالم خوب می شود چون تو را در قلبم دارم وحس خوب با تو بودن در رگهایم جریان می یابد .

چرا حالم خوب نباشد وقتی تو نمی گذاری دفتر خاطراتم سفید بماند و باعث می شوی زیباترین کلمات باغ بهشت را پیشکش تو کنم . چرا حالم خوب نباشد وقتی صدای تو دلنشین تر آوای دنیا می شود و بر جان و دلم می نشیند .

دختر کوچک قصه زندگی ام ؛

در حالی نخستین ساعات بامداد روز پنجشنبه چهاردهم آذرماه نود و دو را سپری می کنم که در خواب نازی خفته ای و تنها تیک تاک ساعت است که زمان دارد سکوت خانه را بشکند و اجازه نمی دهم چیزی دیگری آرامش تو را بر هم بزند .

اصلا کاش می توانستم در این لحظات کار بزرگتری برایت انجام دهم مثلا ستاره های دست چین شده آسمان را تقدیم تو کنم تا بدانی روزهایی را که حضورم در ثبت دفتر خاطرات کمرنگ می شود ، همان روزهایی است که برای تو و آینده خانواده کوچکمان تلاش می کنم .

کاش می توانستم فواره های احساس این لحظاتم را لبریز از داشتن تو کنم تا ببینی چگونه دستانم پر می شود از یاد تو و بر طاقچه دلم آرام می گیرد .

کاش می توانستم هراس دریده شده ای که به واسطه روزهای بیماری ات نگرانم می کند را نشانت دهم .

کاش می دانستم رمزچشمان زیبایت چیست که اینچنین من را مسحور قدرت خویش کرده است .

کاش می فهمیدم چه رازی است میان فراموشی عطر گلها و رقص پروانه ها و چه سِرّی در پس خش خش برگهای پاییزی و بی اعتنایی به طراوت باران است ، وقتی تو در آغوش من رمیده ای .

و تنها یک چیز را کاش تو می دانستی که چقدر مشتاق هستم تا پس از یکروز کاری طولانی اینچنین عاشقانه هایم را برای تو بنویسم، برای خود خودت .

دلیل نفسهایم ؛

من را ببخش اگر به واسطه گرفتاریهای کاری ام سی و هفت روز ننوشتم آنچه را که دلنوشته های گاه و بیگاه من لقب گرفته است . ولی خوشحالم که بار دیگر دستانم با قلبم همراه شده است تا نام تو را فریاد بزند .

من را ببخش که گاهی آنقدر سرشار از ناگفته ها می شوم که لا به لای کلماتم گم می شوم و نوشتن برایم دشوار می نماید . هرچند اعتقاد دارم که اگر از بدو تولدت برای تو قلم زدم بایستی در این راه استوار بمانم .

عزیز بابا ؛

می روم تا کمی بخوابم به این امید که زیباترین رویاها را ببینم ، به این امید که وقتی بیدار میشوم حقیقت شود همه رویاهایم و باز چشمان گشوده ات من را وادار به لبخندی کند که شیرین ترین لبخند دنیاست .

راستی در جایی خواندم

ﻫر آدمی ﮐﻪ می رود

ﯾﮏ جایی

به ﯾﮏ ﻫوﺍﯾﯽ

برمی گردد !

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿزﯼ ﺑرﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧدﻥ ﻫﺴت !

ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎطره !

دوستت دارم خاطره ترین خاطرات من .

دوستت دارم ......

پسندها (2)

نظرات (19)

مامان محمدحسین
14 آذر 92 8:11
راه که میروی عقب میمانم .... نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم.... میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم..... میخواهم رد پایت را هیچ خیابانی در اغوش نکشد… ....تو فقط برای منی….
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام و تشکر خیلی زیبا بود ، از حضورتان نیز سپاسگذارم
لیلا
14 آذر 92 13:56
سلام به بابای مهربون و دختر نازش که لبخنداش خیلی دوس داشتنیه . خیلی به وبلاگتون سرزدم تا از دلنوشته هاتون بخونم ولی متاسفانه نبودین.امیدوارم همیشه سلامت و تندرست باشین.
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام متشکرم که بهمون سرزدین و شرمنده ام از این همه محبتی که به ما دارید . آرزوی سلامتی برایتان دارم
***
14 آذر 92 17:12
سلام یسری جون چه عجب شماها از غیبت کبری اومدید. اول برم برات اسپند دود کنم طلاخانم چون خیلی ناز شدی نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟ به هرحال خوشحالم که دوباره دیدمت، بی خیال دلنوشته ها بابایی ما یه قصدی کردیم پشیمون شدیم
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام خیلی خیلی ممنونم که اینهمه لطف و محبت نسبت به دخترم دارید ، مطمئنا من وهمسرم و یسری جان نیز دلمان برای تمامی کسانی که با ما همراهند تنگ می شود ، چه دوستانی که نشانی ازشان داریم و چه آنهایی که نمی دانیم از کجای این کره خاکی برایمان پیام می گذارند
مریم (یه دوست)
14 آذر 92 19:26
مثل همیشهبا وجود اینکه مدتی نبودید ودلمان برای یسری جان تنگ شده بود ولی ماشالله بزرگ شده و برای خود خانومی شده خدا حفظش کند
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام از شما هم بابت حضور همیشگیتان ممنونم
معصومه
15 آذر 92 13:50
خب بلاخره تلاش های بیوقفه من برای خواندن مطالب جدید از وبلاگ دختر خوش قدم و خوش خط و خالتون جواب داد و نوشته و عکس جدیدی دیدیم از این خاطره زیبای خاطره ساز خدا خودش با دستان گرمش برایش گهواره درست کند و حافظش باشد در تلاطم زندگی
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام شرمنده مان فرمودید ، امیداریم بتوانیم اینهمه محبت را جبران کنم و ضمن آنکه امیدوارم آنچه را که خداوند می دهد و هر آنچه را که با کمی تاخیر به ما می رساند از سر لطف و حکمت باشد ، که قطعا چنین خواهد بود .
الهام مامان محیا
16 آذر 92 15:41
دوستای عزیز لطفا زودی یه سر بیاین وب...متشکر
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام حتما
مامان محمدحسین
17 آذر 92 8:32
سلام...پارسال از محرم یسری جان عکس گذاشتین....امسال نمیذارین؟؟؟
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام ضمن تشکر از توجه تان بایستی عزض کنم ، اتفاقا مطلبی را که نوشتم قصد داشتم با پوشش محرمی یسری جان بگذارم که با توجه به فاصله گرفتن از روزهای عاشورا و تاسوعا ، انشاءاالله بماند برای اربعین و یا آخر صفر بازهم ممنونم
متین
17 آذر 92 18:50
خوشبخت ترین مردم کسی است که به خوشبختی دیگران می اندیشد،یسری گلم بهترین ها را برایت آرزو دارم ...
بابای یسری جان
پاسخ
از اینکه برای دخترم بهترینها را آرزو کردید متشکرم و اطمینان دارم شما خوشبخت هستید و خوشبخت تر خواهید شد
معصومه
17 آذر 92 19:34
برادر عزیزم بابای مهربان یسرا جان ممنونم بخدا مسرورم کردید با بازدید از کلبه حقیرانه و فقیرانه من ممنونم
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام کاری نکرده ام در مقابل اینهمه لطفی که به دخترم همه وقت ابراز میکنید و پاسخ به شما و دیگر دوستانمان کوچکترین وظیفه ای است که بر عهده دارم
غزل مامان امیر علی
18 آذر 92 17:30
خیلی زیبا بود انشالله خدا سایه ی شما را از روی سر یسری خانم کم نکند
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام ممنونم ، من هم آرزوی سلامتی شما در کنار فرزند دلبندتان را دارم
مامان سارینا
18 آذر 92 23:19
شب است.......... ودربه در درکوچه های پردردم: فقیروخسته بدنبال دوست میگردم........ اسیرظلمتم........... رفیق کجاماندی؟ من به اعتبارتوفانوس نیاوردم........ تقدیم به یسری عزیزم
بابای یسری جان
پاسخ
متشکرم - خیلی قشنگ بود به نیابت از یسری جان تقدیم شما
مامان پارمیس
19 آذر 92 9:32
واقعا نوشته های زیبایی دارید خیلی به دل میشینه وقتی یسری جون بزرگ بشه و این نوشته ها رو بخونه به همچین پدری افتخار می کنه و ممنون پدرش هست
بابای یسری جان
پاسخ
ممنونم از ابراز محبتتان و همچنین تشکر می کنم که افتخار لینک شدن را به ما دادید ، برایتان آرزوی سربلندی دارم
مامان پارمیس
19 آذر 92 9:33
خوشحال میشم وب پارمیس رو هم لینک کنید
بابای یسری جان
پاسخ
با کمال افتخار
مریم (یه دوست)
19 آذر 92 11:44
وقتی به اینوبلاگ http://nini-nazdare92.niniweblog.com/سرزدم و نوشتیتان را خوندم تنها چیزی که در وجودم نقش بست این بود که واقعا خیلی انسان شریفی هستید و از مطلبتان اشک در چشمانم حلقه بست و به اینکه خیلی انسان خداشناسی هستید پی بردم و برای این هست که خدا هم به شما لیاقت بودن در جوار امام رضا رو داده خوشا به حالتان
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام بنده نوازی فرموده اید ، تنها کاری که بود که می توانستم در قالب یک نظر در آن وبلاگ انجام دهم ، داستانش را قبلا شنیده بودم ، همان نوشته کودتایی عظیم در من به پا کرد و بدست آوردم هر آنچه را که سالها به دنبالش می گشتم . خشت آخر را با عنایت علی ابن موسی الرضا گذاشتم ، همان آقایی که مهرش دل شما را با خود برده است و این بزرگترین نعمت الهی است . دور و نزدیک بودن جسم هم برایش مهم نیست ، این روح و جان است که پیوند می یابد و صیقل می خورد . با کمال احترام فراوان
متین
21 آذر 92 17:48
بی صبرانه منتظر نوشته های قشنگتون هستیم،التماس دعا
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام ممنونم از محبتتان ، انشاءالله مطلب بعدی شب دوشنبه برای یک شب خاص!
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
22 آذر 92 2:52
سلام به بابای مهربون یسری وخود یسری جون خوبید؟ چقدر انتظار چنین لحظه ای رو می کشیدم که مشتاقانه بیام وقشنگترین دلنوشتهاتونو بخونم باور کن داشتم می نوشتم که آپ کنم ولی نیمه رها کردم واومدم اینجا واسیر اینجا شدم وآپ کردن رو موکول کردم به یه زمان مناسب تر چون الان هم که دیگه دیر وقته به نظر من هرکی میاد اینجا دلش نمی خواد بره چون اونقدر قشنگ حستونو بیان می کنید که ادم خودشو تو این نوشته ها پیدا می کنه کاش می دانستم رمز چشمان زیبایت چیست..........منو برد تو عمق چشمان یسری وبا خودم گفتم به راستی رمز چشمان این بچه ها چیست که این قدر مارا اسیر خودشان کردن شاید معصومیتی هست که در وجودشان نهفته هست ببخشید خیلی حرف زدم بازم مثل همه نوشته های دیگه تون خیلی قشنگ بود موفق باشید
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام از اینکه جویای احوال من و دخترم هستید بسیار ممنونم وقتی دیدم در دل شب یک نفر هست دلتنگی هایم را بخواند حس قشنگی پیدا کردم و لازم دانستم تشکر ویژه ای داشته باشم بابت این همه ابراز محبت صادقانه که به دخترم هدیه می دهید . نمی دانم چگونه قدردان نظر قشنگتان باشم ، شاید یک کف شاید یک گل و یا شاید لازم باشد سکوت کنم تا آرزویی باشد برای یک زندگی سلامت و موفق برای شما و خانواده محترمتان
مهسا مامان نورا
8 دی 92 21:31
احسنت احسنت بالخره پستهای جدید زیبا و دلنشینتون رو خوندم و فیض بردم.
بابای یسری جان
پاسخ
مثل همیشه نسبت به ما لطف دارید ، متشکرم
مامان عسل
11 مرداد 93 9:31
سلام دوست خوبم دخترنازووبلاگ قشنگی داری مطالب پرازاحساستان راخواندم ولذت بردم می خوام باافتخارلینکت کنم اکه شماهملینکم کنی خوشحال میشم ممنون
بابای یسری جان
پاسخ
با سلام متشکرم بابت لطفی که دارید با افتخار لینکتان کردم