سلامی برای آغاز
-
اینها را برای تو می نویسم ، برای توئی که می دانم شاید اینها را نخوانی
-
شاید فردا که کمی بزرگتر شدی، خجالت بکشی و خجالت بکشم که مثل این روزها همدیگر را بغل کنیم و ببوسیم . شاید گهگاهی با تو مشاجره و بگو مگو کنم . شاید فردا که قد تو از من بلند تر شد ، گاهی یادت برود آن روزهایی را که مثل یک عروسک در دستان من به خواب می رفتی.
شاید ، شاید و هزاران شاید دیگر ...
اما باور کن یادم نمی رود این روزهایی را که با شنیدن صدای گریه ها و خنده هایت از شوق به وجد می آیم و بسویت دوان دوان میدوم و یادم نخواهد رفت این شب هایی را که کنارت سر بر بالین می گذارم و تصویر زیبایت خواب را از من می رباید . -
و دخترم یادم نخواهد رفت که ورود تو به زندگیمان طراوتی بخشیده و سختی های دنیا را برایم سهل و آسان ساخته است .
-
و کاش تو هم از چشم هایم دوستی و محبت را بخوانی .و بدانی چقدر دوستت دارم، همین !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی