به خانه باز می گردیم
سلام یسری عزیزم ؛ این چند صباحی را که درسفر با تو بودم و کمتر دلنوشته ای برایت به یادگار گذاشتم ، فرصت مغتنمی بود تا فکر کنم در مورد هر آنچه در طول این سفر دیدی و دیدم ، شنیدی و شنیدم و تحمل کردی و تامل کردم . اصلا ذات سفر اینست تا ببینی نادیده ها را و نگذاری ذهنت خسته شود و خاک بخورد . هرچند گاهی آرزو می کنی ای کاش بر نادیده ها چشم می پوشیدی و می گذاشتی خیالت تلنبار شود از گمگشته هایی که خیلی ها دیدند و گذشتند . اما این حق توست تا بدانی در کجا ایستاده ای و چشمانت را لبریز کنی از هر آنچه در تصوراتت ، خرامان خرامان جولان می دهند و شاید نی...
نویسنده :
بابای یسری جان
15:05